آدرس وبلاگ تحلیلی-تحقیقی اسjاد علی اکبر داراب کلائی vareson-asia98-ir


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 180
بازدید دیروز : 99
بازدید هفته : 279
بازدید ماه : 2541
بازدید کل : 189802
تعداد مطالب : 1056
تعداد نظرات : 314
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وب ارایه دهنده انواع ابزار وبمستر و...

مباني و مؤلفه هاي سبک زندگي اسلامي در انديشه رهبر معظم انقلاب

مهمترين مبنا در ميان مباني سبك زندگي اسلامي، مبحث دين شناسي و تبيين ارتباط بين دين و سبك زندگي است. تحقق نظام اسلامي و هدايت و سرپرستي آن بر اساس نگاه خاصي به دين اسلام صورت گرفته است.

نگاه مقام معظم رهبري به مسئله سبك زندگي اسلامي مبتني بر مباني و اصولي خاص است كه بدون شناخت آن مباني، نمي توان تصويري صحيح از ديدگاه ايشان ارائه نمود و به عمق ديدگاه هاي ايشان نسبت به سبك زندگي اسلامي پي برد. اگرچه پرداختن به تمام مباني همچون غايت شناسي، معرفت شناسي، هستي شناسي، انسان شناسي و دين شناسي لازم است، اما براي پرهيز از طولاني شدن مطالب و نيز با توجه به واضح و مبرهن بودن مباحث غايت شناسي، هستي شناسي و انسان شناسي، تنها به بررسي برخي از مباحث مترتب بر دين شناسي و معرفت شناسي اشاره مي شود.

الف) مباني دين شناختي

مهمترين مبنا در ميان مباني سبك زندگي اسلامي، مبحث دين شناسي و تبيين ارتباط بين دين و سبك زندگي است. تحقق نظام اسلامي و هدايت و سرپرستي آن بر اساس نگاه خاصي به دين اسلام صورت گرفته است. بر اساس همين نگاه به دين، بايد تحليل موضوعات اجتماعي صورت پذيرد. بطوريکه رهبر انقلاب نيز معتقدند: «اسلام مورد نظر ما، همان اسلامي است كه امام عزيز در طول زندگي اش از آن دم زد و در ده سال درخشان آخر عمرش، با تمام وجود خود براي آن سرمايه گذاري كرد؛ اسلامي كه او به ما آموخت و در راه آن حركت كرد. همه بايد بر گرد محور اسلام و خط امام، متحد و مهربان باشند و با يكديگر همكاري كنند تا هيچ مشكلي بر سر راه ما باقي نماند».

اما پيش از ورود به مباني دين شناختي سبك زندگي از ديدگاه مقام معظم رهبري، لازم است ديدگاه هاي مختلف پيرامون نسبت دين و سبك زندگي و جايگاه ديدگاه مقام معظم رهبري در ميان اين ديدگاه ها مشخص گردد.

1-          انکار نسبت دين و سبک زندگي

برخي رابطه دين و حيات اجتماعي را نفي مي كنند و معتقدند كه اصولاً مقوله حيات و سرپرستي اجتماعي با مقوله دين بيگانه است و دين ارتباطي با مقوله حيات اجتماعي و تكامل معيشت نداشته و نيز نسبتي با الگوهاي رفتاري و سبك هاي زندگي در مقياس اجتماعي ندارد. اين گروه، از حيات اجتماعي تفسير خاصي داشته و از روابط انساني با خود، طبيعت پيراموني و خدا، دين را عهده دار روابط فرد با خدا دانسته، عقل معاش و رفتارهاي عقلايي را به عنوان مبادي و منشأ علوم جديد، متكفل روابط ديگر مي دانند. از نظر اين ديدگاه که دکتر سروش يکي از مبلغان آن است، حتي اگر دين در گوشه اي از معيشت و حيات اجتماعي دخالت كند، آن دخالت عرضي بوده و جزو مقولات حقيقي دين به شمار نمي رود. به بيان ديگر، اگر دين در امور اجتماعي نظري داشت، اين اظهارنظر بالعرض است و در واقع، از موضوعي سخن گفته كه از جنس خودش نيست. نگاه ديگر، اساساً ارتباط بين ديانت و سعادت را نيز منقطع دانسته و بر اين باور است كه بشر براي رسيدن به سعادت، نيازمند ديانت نيست؛ چه اينكه در نگاه اين دسته، سعادت، تنها سعادت در معيشت است كه آن هم با عقل جمعي و بشري قابل دستيابي است و به قانون و برنامه هاي وحياني و الهي كه در لسان ما همان فقه است نيازي نيست. اين نگاه، نگاه مادي گرايان و منكران اصل شريعت است. اما موضوع بحث ما انديشمندان مسلماني هستند كه اصل دين و شريعت را قبول دارند، اما ضرورت و نقش آفريني آن را براي مقوله سعادت قبول نداشته، رابطه بين سعادت و معيشت را منقطع مي دانند، در نتيجه، رابطه بين دين و حيات اجتماعي و بالتبع نسبت بين دين سبك زندگي و الگوهاي رفتاري را منتفي مي دانند. طرفداران اين نظريه معتقدند كه دين و سعادت به هم گره خورده اند و مقوله سبك و شيوه زندگي و معيشت نيز درهم آميخته اند و اين هر دو يعني «دين ـ سعادت» و «معيشت ـ سبك و شيوه زندگي» كاملاً دو حوزه مستقل دارند. سعادت به عهده دين و تكامل معيشت و ارائه سبك و شيوه زندگي بر عهده خرد آدمي است.

2-          نسبت حداقلي بين دين و سبک زندگي

نظريه ديگر در زمينه نسبت دين و سبك زندگي، پذيرش نسبت حداقلي بين اين دوست. طرفداران اين نظريه، بين دين و سبك زندگي و الگوهاي رفتاري، ارتباطي كلي در نظر مي گيرند؛ يعني معتقدند كه دين در كل با مقو��ه سبك زندگي و الگوهاي رفتاري ارتباط دارد. آن ها اصل اين ارتباط را مي پذيرند، اما نقش دين را در شكل دهي به زندگي نمي پذيرند و معتقدند، دين فقط جنبه نظارتي دارد نه جنبه برنامه دهي و برنامه ريزي و ارائه روش زندگي، بلكه انسان با مدد از توانايي هايي كه خدا بدو عطا كرده، از جمله عقل، تجربه، حس و خردورزي و انديشه هايش مي تواند روش حيات اجتماعي و سبك زندگي را تدوين و معيشت خود را بر اساس آن اداره بكند. فقط در اين مسير ممكن است در مواردي راهكار و ي�� راهبرد انتخابي براي معيشت با سعادت معنوي و اخروي تعارض داشته باشد كه در اين موارد دين نقش نظارتي خود را ايفا كرده و آن را تصحيح مي كند. ارائه سبك زندگي و برنامه ريزي معيشت، توليد و برنامه ريزي خردمندانه مربوط به حوزه انديشه و تجربه هاي بشري است. انسان ها با تكامل انديشه ها و تجربه ها، راهبردهاي جديد را به سوي تكامل معيشت و شيوه هاي بهتر زندگي، به دست مي آورند و حتي گزينش مي كنند.

3-          نسبت حداکثري دين و سبک زندگي

طيف سوم كساني هستند كه نقش دين در هدايت و تكامل زندگي اجتماعي را نقشي فراگير و مثبت مي دانند و معتقدند، رسالت دين در حوزه معيشت، سرپرستي تكامل معيشت است و اصولاً، دين را شالوده اصلي اداره جوامع بشري مي دانند. در اصطلاح، به اين نظريه، نظريه حداكثري گويند. مقام معظم رهبري در زمره معتقدان به دين حداكثري قرار داشته و به مناسبات حداكثري بين دين و سبك زندگي اعتقاد دارند. گفتني است نگاه حداكثري به دين بدان معنا نيست كه تمام جزئيات موردنياز فرد و جامعه در اين عصر بالفعل در اختيار است، بلكه به اين معناست كه اولاً، منابع دين قابليت لازم را در اين زمينه دارد، و ثانياً، كليات و اصولي در دين موجود است كه مي توان هر آنچه را موردنياز است با تلاش، كوشش و با اجتهاد و رد فروع بر اصول به دست آورد.

مقام معظم رهبري و نگاه حداکثري

از ديدگاه مقام معظم رهبري، از مهمترين ويژگي هاي خاص دين اسلام، خاتميت و جامعيت است. اسلام ديني است براي تمامي انسان ها و تا انتهاي تاريخ؛ يعني برخوردار از ظرفيت هدايت همه انسان ها و جوامع در سطوحي والاتر از تصور هر انسان كاملي: «امروز همه بشر محتاج قرآن اند. اما ما مسلمانان اگر به قرآن عمل نكنيم، خسارت ما بيشتر از ديگران است؛ چون ما اين نسخه و دستورالعلمل را داريم، تجربه تاريخي آن را هم داريم. بشريت در صدر اول به بركت عمل به قرآن در علم، در اخلاق، در عمل و در پيشرفت هاي گوناگون مادي و معنوي اوج پيدا كرد. قرآن هميشه زنده است. قرآن نيازهاي انسان را مورد توجه قرار مي دهد، قرآن در هر عصري مي تواند بهترين نسخه سعادت انسان ها باشد». پاسخگويي به تمام نيازهاي انسان اعم از الگوهاي رفتاري و روش هاي زندگي در ساحات مختلف زندگي، سازماندهي امور فرهنگي و معنوي و مسائل اجتماعي و معيشتي همچون تنظيم روابط سياسي و اقتصادي، در راستاي رشد و اعتلاي انسان و بستري براي بندگي تام و تمام او مي باشد. در نگاه مقام معظم رهبري، دين نه تنها احكام و روابط فردي انسان با خداي متعال، بلكه اركان بناي زندگي فردي و اجتماعي بشر و الگوهاي رفتاري موردنياز اين زندگي را در همه شئون نيز ارائه مي دهد. در ديدگاه ايشان، گستره هدايتگري دين، گستره اي حداكثري است؛ يعني دين متولي تكامل بشر در همه شئون فردي، اجتماعي، و كليه نيازهاي مادي و معنوي وي است. دين اسلامي نظامي است خواستار اجراي عدالت در همه امور اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجراي قوانين الهي براي سوق دادن جامعه به قرب الهي، پالايش اخلاقي، اعتقادي و رفتاري همه افراد جامعه و اعتدال و اعتلاي همه ساحت هاي جامعه. به ديگر سخن، اسلام ديني كامل و بي ابهام و داراي طرح كلي و همه جانبه براي تمامي شئون حيات بشريت است. در واقع از نظر رهبر انقلاب برخاف پندار طرفداران ديدگاه هاي رقيب، اسلام نه تنها نسبت به حيات اجتماعي بي تفاوت نيست، بلكه اساساً جز در سايه دين اسلام نمي توان نظام اجتماعي بر پايه عدالت بنا نهاده، جامعه را به توسعه و تكامل رساند. اين مهم از نظر ايشان آنگاه روشن مي شود كه بدانيم دين اسلام اركان بناي نظام اجتماعي را به خوبي تبيين كرده است.

اما چگونگي بسامان شدن اين نگاه حداكثري و رسيدن به مرحله عمل را مي توان در مباحث روش شناختي و معرفت شناختي پي جست.

1-          دين و مهندسي دنيا و آخرت

مبناي نگرش حداكثري، مزرعه آخرت بودن دنيا و بسترسازي زندگي دنيوي براي سعادت اخروي در نظام معرفتي ديني است. به ديگر سخن، گستره زندگي انسان ابدي است و دنيا و آخرت، دو مقطع پيوسته زندگي انسان مي باشند. بنابراين، نگرش تفكيك دنيا و سعادت اخروي از سعادت دنيوي، نگرشي غيرصحيح است و اينگونه نيست كه پرداختن به مسائل و مشكلات زندگي دنيوي، انسان را از آخرت بازدارد و يا بلعكس؛ بلكه اسلام تمام نيازهاي معنوي و مادي را در يك مجموعه هماهنگ مي بيند و براي تمامي آن ها برنامه و هدف دارد. معظم له نيز بر مبناي هستي شناسي شيعي خود به اين مهم واقف بوده و در تمامي نگرش هاي خود اشراب نموده اند.

2-          توحيد و مهندسي نظام سعادت

همانطور که رهبر انقلاب باور دارند: «بعثت نبي اكرم در درجه اول، دعوت به توحيد بود. توحيد صرفاً يك نظريه فلسفي و فكري نيست، بلكه يك روش زندگي براي انسان هاست؛ خدا را در زندگي خود حاكم كردن و دست قدرت هاي گوناگون را از زندگي بشر كوتاه نمودن. "لااله الا اللّه" كه پيام اصلي پيغمبر ما و همه پيغمبران است، به معناي اين است كه در زندگي و در مسير انسان و در انتخاب روش هاي زندگي، قدرت هاي طاغوتي و شيطان ها نبايد دخالت كنند و زندگي انسان ها را دستخوش هوس ها و تمايات خود قرار دهند. اگر توحيد با همان معناي واقعي كه اسلام آن را تفسير كرد و همه پيغمبران، حامل آن پيام بودند، در زندگي جامعه مسلمان و بشري تحقق پيدا كند، بشر به سعادت حقيقي و رستگاري دنيوي و اخروي خواهد رسيد و دنياي بشر هم آباد خواهد شد؛ دنيايي در خدمت تكامل و تعالي حقيقي انسان. دنيا در ديد اسلام، مقدمه و گذرگاه آخرت است. اسلام دنيا را نفي نمي كند؛ تمتعات دنيوي را منفور نمي شمارد؛ انسان را با همه استعدادها و غرايز در صحنه زندگي، فعال مي طلبد؛ اما همه اينها بايد در خدمت تعالي و رفعت روح و بهجت معنوي انساني قرار گيرد تا زندگي در همين دنيا هم شيرين شود. در چنين دنيايي، ظلم و جهل و درنده خويي نيست و اين كار دشواري است و به مجاهدت احتياج دارد و پيغمبر اين جهاد را از روز اول آغاز كرد».

3-          نگرش نظام وار اسلام و مهندسي نظام سعادت

از ديگر خصوصيات دين اسلام، نگرش نظام وار در طراحي برنامه سعادت آدمي مي باشد. همانگونه كه در كليات اشارتي شد، دين اسلام تفسير ديگري از توسعه و تكامل جامعه به دست مي دهد. در جامعه اسلامي همه شئون فردي و اجتماعي بر مبناي توحيد سازماندهي مي شود و كثرت هاي آن جامعه حول محور توحيد به وحدت ميرسند: «اين مبناي توحيد و اعتقاد به وحدانيت حضرت حق، در تمام شئون فردي و اجتماعي جامعه اسامي تأثير مي گذارد و جامعه را به صورت يك جامعه هماهنگ و مرتبط با يكديگر و متصل برخوردار از وحدت (وحدت جهت، حر��ت و هدف) مي سازد». بر اين اساس است كه نظامي جامع بر مبناي آموزه هاي ديني طراحي مي شود و تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي در تمامي شرايط سرپرستي مي گردد. از اين رو اسلام در مقابل نظام هاي مادي كه مدعي مديريت همه جانبه زندگي بشريت هستند، خود طرحي جامع و كامل دارد. اين نظام جامع بايد از دين استنباط گردد و لازمه آن شكل گيري فقه حكومتي است كه امروز استنباط آن وظيفه اصلي حوزه هاي علميه است. نقش دانشگاهها نيز در اين ميان نقش برجسته و درخوري است.

ب‌)         مباني معرفت شناختي

الف) ابزار معرفت شناسي: تا آنجايي كه تاريخ توانسته گستره معرفت بشري را نشان دهد آدميان از ديرباز معارف خود را از سه منبع كسب مي كردهاند. حس و تجربه و به عنوان اولين معرفت كه سرچشمه معارف ديگر نيز تلقي مي شود، مورد عنايت خاص بشر بوده است. پس از آن، بشر از عقل خدادادي خويش بعنوان ابزار كسب معرفت بهره مي برد. حس و تجربه در اين ميدان صغريات عقلي را فراهم مي آورد. پس از اين دو، شهود و وحي دو منبع زلال معارف بوده اند. در طول تاريخ وقايع فراواني اين گستره را ضيق نموده و وقايع ديگري بر دامنه آن م افزوده است. شايد ضيق ترين زماني كه بشر از حيث معرفتشناسي بدان گرفتار آمده، دوران مدرن و نيز پست مدرن بوده است. از منظر ديني، اين چهار منبع در كنار هم و توأمان مي توانند معارف حقيقي را براي بشر فراهم آورند. جايگاه هر كدام از اينها در انديشه ديني مشخص و معين است. در فقه اسلامي نيز كه علم هنجاري و تجويزي است، هر سه منبع بخوبي و در كنار هم به ارائه هنجارها و صدور بايد و نبايدها مي پردازد. اين نگاه با توجه به مباني هستي شناسي و نيز دين شناختي گستره حضور و بروز دين را نمايان مي سازند. فقه حكومتي كاملترين نسخه زمان عدم حضور معصوم است كه مي تواند تماماً به صدور هنجارهاي حياتي زندگي سعادتمندانه بشر بپردازد.

1-          فقه حکومتي

فقه حكومتي نگرشي كل نگر و ناظر بر تمام ابواب فقه است. در اين نگاه، استنباط هاي فقهي بايد براساس فقه اداره نظام اجتماعي انجام شود و تمامي ابواب فقه ناظر به امور اجتماع و اداره كشور باشد. از اين رو، گستره اي كه در فقه حكومتي مورد بحث قرار مي گيرد، تمامي ابواب و مسائل فقه خواهد بود؛ زيرا اجتماع و نظام اسلامي، شئون و زواياي مختلفي دارد؛ مباحثي در حوزه اقتصاد، فرهنگ، حقوق، سياست، امور بين الملل و مسائلي از قبيل مسائل نظامي، انتظامي، خانواده، احوالات شخصيه و تمامي مسائل مربوط به زندگي بشري در مقوله مادي و معنوي، و دنيوي و اخروي كه فقيه مي بايست همه آن مسائل را بنا بر رفع نيازهاي اجتماع و نظام اسلامي مورد بررسي قرار دهد.

اما در مورد گستره فقه حکومتي نيز بايد گفت طرح و نظام جامعي كه اسلام براي بشريت به ارمغان آورد، با استفاده از ساز و كار فقه حكومتي قابل استنباط و ارائه است. رهبر انق��اب در اين باره مي فرمايند: «روي آوردن به فقه حكومتي، و استخراج احكام الهي در همه شئون يك حكومت و نظر به همه احكام فقهي با نگرش حكومتي، يعني ملاحظه تأثير هر حكمي از احكام در تشكيل جامعه نمونه و حيات طيبه اسلامي، امروز يكي از واجبات اساسي در حوزه فقه اسامي است». اين مهم نيز بر عهده حوزه و روحانيت قرار دارد. چنانکه معظم له تأکيد دارند: «مسئوليت دفاع از حيثيت جهاني اسلام و تنظيم سيستم و نظامي كه لزوماً جوانب آن بر اساس اساام ش��ل بگيرد . . . اداره نظام و مردم و ساختن و پرداختن و جمع و جور كردن مجموعه زندگي انسان ها بر اساس اسلام، كار بسيار پيچيده، ظريف و دشواري است كه در اين زمان بر دوش ما و علما در جامعه اسامي است». بر اين اساس، فقه اسلامي بايد اصول كلي حاكم بر جوانب مختلف زندگي انسان در زمينه هاي فردي و اجتماعي را ارائه كند و تنها به بيان احكام فردي اكتفا نكند. به عبارت ديگر، بايد نسبت تأثير ابعاد مختلف جامعه بر يكديگر در شرايط مختلف جامعه را ملاحظه كرده، احكام آن ها را بيان كند. به تعبير حوزوي، فقه حكومتي بايد بتواند متناسب با شرايط مختلف ملي، منطقه اي و جهاني نظام موضوعات را شناسايي كرده و بالتبع، نظام احكام آن ها را ارائه دهد.  در اين باره مقام معظم رهبري معتقدند: حوزه هاي علميه بايد فقه حكومتي را كه مشتمل بر همه جوانب و همه شرايط باشد ارائه دهند.

2-          نسبت فقه حکومتي و سبک زندگي

با توجه به تعريفي كه از سبك زندگي و نيز فقه حكومتي ارائه شد، نسبت اين دو نيز روشن مي گردد؛ به اين بيان كه سبك زندگي، مجموعه اي از الگوهاي رفتاري در حوزه هاي مختلف زندگي بشري است. از سوي ديگر، فقه مجموعه احكام عملي اسلام است كه وظيفه «ارائه طريق» در تمامي حوزه هاي زندگي بشري، اعم از حوزه هاي فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي، حقوقي، تربيتي، عبادي و . . . را بر عهده دارد و با قدمت تاريخي خويش، گستره اي بس سترگ را شامل مي شود. به بيان ديگر، فقه در ميان معارف و تعاليم ديني داراي جايگاه ويژه اي است؛ چرا كه ترسيم كننده شيوه هاي زندگي در صحنه هاي گوناگون آن است، تبيين كننده مناسك و عبادت ها، معاملات، حلال و حرام، نظام ازدواج، ميراث، چگونگي قضاوت و رفع خصومت ها و درگيري ها و غير اينهاست و بطور خلاصه فقه راه و روش يگانه و برنامه دقيق براي زندگي فردي و اجتماعي مسلمان است. بنابراين، وظيفه مهم فقه آن است كه تمامي احكام و مقررات موردنياز جامعه انساني در تمامي جنبه ها را در هر عصر و زماني، متناسب با مقتضيات زماني و مكاني و نيازهاي واقعي انسان، ارائه داده و به صحنه زندگي وارد نمايد. بديهي است فعاليت فقه در گستره اي اين چنيني، و ارائه احكام و الگوهاي رفتاري در حوزه هاي مختلف فرهنگي، سياسي، اقتصادي، حقوقي و . . . با رويكرد سنتي و فردي امكانپذير نيست و ما نيازمند رويكرد اجتماعي و حكومتي هستيم.

مقصود از نگاه سنتي و فردي، نگاهي است كه فقه را دانش تنظيم ارتباط انسان با خدا مي داند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردي انسان محدود مي كند. در اين نگاه، فرد دو روي دارد: رويي به خدا كه علم احكام سامان بخش آن است، و رويي به مردم و جامعه كه كار عقلاي جامعه است. بر اساس اين رويكرد، اهل نظر در هر جامعه اي با بهره گيري از فرآورده هاي دانش هاي اجتماعي، نظامات را شكل مي بخشند و جامعه را نظام مي دهند. با اين نگاه، مديريت جامعه و موضوع هاي بسيار مرتبط با زندگي بشر، از قلمرو دانش فقه بيرون است. اما در رويكرد حكومتي، افراد به جز هويت فرديشان، تشكيل دهنده يك هويت جمعي به نام «جامعه» نيز مي باشند. به بيان ديگر، در اين نگاه، فرد در درون امت، معني پيدا كرده و در جمع و جامعه بالنده مي شود. اين هويت جمعي نيز موضوع احكامي است و فقيه بايد دو نوع موضوع را بشناسد و احكام هر يك را روشن سازد؛ آنهم نه جدا از يكديگر، بلكه اين دو هويت جدايي ناپذيرند و تفكيك اين دو، زمينه كشيده شدن به نگاه اول را فراهم مي سازد. با پذيرش وجود و يا قابليت وجود اين رويكرد، زمينه براي طرح مسئله اي به نام «فقه حكومتي» در برابر «فقه فردي» معنا پيدا مي كند. در اين راستا رهبر انقلاب مي فرمايند: «اگر كسي درباره احكام فقهي در دوره حاكميت اسلام كار مي كند، آن احكام را دو گونه مي تواند مورد مطالعه و ماحظه قرار دهد: يك طور، احكام فقهي مربوط به اداره يك فرد، منهاي اينكه اين فرد در كجاي عالم زندگي مي كند؛ يك وقت هم، انسان همين حكم فقهي را به عنوان بخشي كوچك يا بزرگ از چگونگي اداره يك جامعه بررسي مي كند . . . يك وقت به عنوان جزئي از مجموعه اداره كننده فرد و جامعه در حاكميت اسلام مطرح مي شود؛ يك وقت هم نه؛ مجرد از اسلام و فقط به عنوان حكم كه براي يك فرد مطرح است . . . اينها با هم متفاوت است؛ حتي در استنباط حكم فقهي هم تفاوت هايي به وجود مي آيد؛ حتي در مسئله طهارت و نجاست، حتي در مسائل شخصي». بر اين اساس، زماني مي توانيم از نقش فقه در حوزه سبك زندگي و ارائه الگوهاي رفتاري سخن به ميان آوريم كه رويكرد حكومتي به فقه را نصب العين خود قرار داده باشيم. با اين بيان، نقش و جايگاه فقه حكومتي در ارائه سبك زندگي و نسبت اين دو با يكديگر روشن مي گردد.

جمع بندي

مسأله سبك زندگي يكي از دغدغه هاي ديرينه مقام معظم رهبري بوده است، به گونه اي كه ايشان از همان آغاز تصدي مقام رهبري نظام اسلامي و حتي پيشتر از آن، در مواقع و مواضع مختلفي، به اين مهم پرداخته اند.

فقدان سبك زندگي اسلامي در مقياس ملي و بين المللي، اضمحلال تمدن و سبك زندگي غربي، پيشرفت ايراني ـ اسلامي، وصول به معنويت حقيقي و ايجاد تمدن اسلامي از جمله ضرورت هاي پرداختن به اين موضوع در وضعيت ملي مي باشد. جامعيت و نگاه حداكثري به دين نيز به مثابه ركن اساسي در حوزه مباني دين شناختي سبك زندگي اسلامي مي باشد. به لحاظ معرفت شناختي و ابزار توليد سبک زندگي نيز، فقه حكومتي به عنوان فقه تمدن ساز، در رأس قرار دارد. در نتيجه حوزه هاي علميه و دانشگاه ها با توليد و ارائه فقه حكومتي و علوم انساني اسلامي، مي توانند در پروسه توليد سبك زندگي نقش مهمي را عهده دار شوند.حسن خدادی



:: موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1302
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : پنج شنبه 20 شهريور 1393
جایگاه و نقش ایران در نظم جدید جهان:

«نظم جدید جهانی در حال شکل‌گیری است، اما برخی این واقعیت را درک نکرده و هنوز معتقدند باید تسلیم غرب شد.» این عبارت و گزاره راهبردی، بخشی از بیانات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری در روز پنجشنبه سیزدهم شهریور است. مقام معظم رهبری در این دیدار، با اشاره به اینکه انقلاب اسلامی از مهم‌ترین عناصر به چالش کشیده شدن پایه‌های نظم جهانی بود، فرمودند: «کشور باید قوی باشد تا در پدید آوردن نظم جدید جهانی ایفای نقش کند.»
در این نوشتار، مختصات نظم جدید جهانی و جایگاه ایران در نظم در حال شکل‌گیری، بررسی می‌شود. دوره کنونی را می‌توان دوره گذار و یا دوره انتقالی نامید. در هر دوره‌ای نظمی بر جهان حاکم بوده و براساس آن، جایگاه ملت‌ها و قدرت‌ها تعریف شده است. تا پیش از جنگ جهانی دوم، یک نظام چندقطبی بر جهان حاکم بود و چند کشور قدرتمند اروپایی مانند انگلیس، فرانسه و... دنیا را بین خودشان تقسیم کرده بودند. در این دوره طولانی، عمده کشورهای جهان در قاره‌های آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین، تحت سلطه کشورهای استعمارگر اروپایی قرار داشتند. جنگ جهانی اول و دوم، کشورهای قدرتمند اروپایی را تضعیف کرد و با ظهور دو قدرت برتر آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق از درون جنگ دوم جهانی، نظام دوقطبی با محوریت دو قدرت مذکور شکل گرفت و عملاً جهان به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد. برای فهم ماهیت نظام دوقطبی، می‌توان سخنان نخست‌وزیر انگلیس پس از جنگ دوم را مورد توجه قرار داد. پس از جنگ جهانی دوم، چرچیل، نخست‌وزیر انگلیس در حالی که بر عرشه ناوی در مدیترانه ایستاده بود، گفت: اکنون شرایط جهان تغییر کرده و دنیا حکم یک خانواده را پیدا کرده است. همان‌طور که در یک خانواده، این برادرهای بزرگ‌تر هستند که نظم آن خانواده را تنظیم می‌کنند، الآن هم در جهان دو برادر بزرگ‌تر هستند که باید نظم جهانی را تنظیم کنند و این دو برادر بزرگ‌تر، آمریکا و شوروی هستند.
براساس چنین تصوری از شرایط جهان، نظام دو قطبی پس از جنگ جهانی دوم، جایگزین نظام چند قطبی پیش از جنگ شد و اروپا از مرکز ثقل بودن قدرت در جهان خارج گشت و جهان به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. اروپایی که روزی خود بر جهان سیطره داشت، بخش غربی آن، تحت سیطره و نفوذ آمریکا و بخش شرقی آن، تحت سیطره و نفوذ شوروی قرار گرفت. در دوران نظام دو قطبی، هر یک از دو ابرقدرت حاکم بر جهان با ایدئولوژی‌های متفاوت در رقابت و جنگ سرد با دیگری و به دنبال حذف آن از صحنه و حاکم کردن مطلق خود بر جهان بود.
انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربی، در فضای نظام دو قطبی شکل گرفت و جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور با نظام سیاسی دینی و با شعارهای خاص و مستقل از بلوک غرب و شرق در عرصه بین‌الملل ظاهر شد.
با فروپاشی بلوک شرق و تجزیه شوروی سابق به پانزده کشور، دولت ایالات متحده احساس پیروزی بزرگ کرد و خود را در آستانه دست یافتن به رهبری جهان دید. رئیس‌جمهور وقت آمریکا سخن از نظم نوین جهانی به میان آورد و نظم نوین جهانی را به معنای فراگیر شدن ارزش‌های آمریکایی در جهان قلمداد و تصریح کرد: «نظم نوین جهانی، یعنی حداقل یک‌صد سال رهبری آمریکا بر جهان.».
متأسفانه پس از فروپاشی بلوک شرق و شروع یکه‌تازی‌های آمریکا در جهان به‌عنوان تنها ابرقدرت، عده‌ای در داخل ایران، مرعوب فضای جدید شدند و تأمین امنیت و منافع ملی را، به نوعی در گرو همراه شدن با نظام جهانی در حال شکل‌گیری، مذاکره و رابطه با آمریکا دیدند. به عبارت دیگر، پس از فروپاشی نظام دو قطبی، خط مذاکره و سازش در ایران پررنگ‌تر شد و کسانی تصور کردند شکل‌گیری یک نظم نوین تک‌قطبی برای یک دوره طولانی، سرنوشت حتمی جهان خواهد بود و جهان دارای کدخدایی به نام آمریکا شده که تنها راه برای تأمین منافع، کنار آمدن با کدخدای جهان است. اما در این میان، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی همانند حضرت امام(ره)، آمریکا را نیز قدرتی در حال فرو ریختن می‌دیدند و در طول این سال‌ها، بر ایستادگی، عدم مذاکره و سازش با این قدرت سلطه‌گر تأکید کرده و از آینده درخشان برای ملت ایران خبر داده‌اند. حوادث و تحولات سال‌های اخیر، این واقعیت را آشکار ساخت که آمریکا قدرتی رو به افول و جمهوری اسلامی قدرتی در حال ظهور است.
آمریکایی‌ها طی دو دهه اخیر، تلاش‌های فراوانی کردند و هزینه‌های بسیاری را به همراه خسارت‌‌های سنگین و جبران‌ناپذیر متحمل شدند تا نظم نوین مورد نظر خود را به ملت‌ها و دولت‌های جهان تحمیل کنند؛ لکن در این مسیر ناموفق بودند. برآورد کارشناسان راهبردی آمریکا بر این نکته تأکید داشت که تنها راه رسیدن ایالات متحده به مدیریت انحصاری بین‌المللی و استقرار نظام تک‌قطبی، داشتن سلطه انحصاری بر خاورمیانه(غرب آسیا) است. حرکت در این مسیر انحصاری برای رسیدن به موقعیت رهبری برای ایالات متحده در حالی طرح‌ریزی شد که جمهوری اسلامی به عنوان یک کشور مستقل و ضدنظام سلطه، با تمام توان در مقابل سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا ایستاده بود. طی یک دهه گذشته، غرب آسیا(خاورمیانه) صحنه اصلی رویارویی آمریکا و جمهوری اسلامی بود. آمریکایی‌ها با بهانه قرار دادن موضوع مبارزه با تروریسم در پی حادثه مشکوک ۱۱ سپتامبر، به افغانستان و عراق لشکرکشی کردند و طرح‌هایی چون طرح خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید را مطرح ساختند. رژیم صهیونیستی به نیابت از آمریکا با هدف شکل‌دهی به طرح خاورمیانه جدید، علیه حزب‌الله لبنان وارد جنگ همه‌جانبه شد. شکست‌های آمریکا در افغانستان و عراق از یک طرف و شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه از طرف دیگر، این واقعیت را آشکار ساخت که دوران امپراطوری غرب و به‌ویژه آمریکا در منطقه راهبردی غرب آسیا رو به پایان است. هدف اصلی غرب از این نوع تحرکات در این منطقه، جلوگیری از شکل‌گیری خاورمیانه اسلامی با محوریت ایران بود. غرب و به‌ویژه آمریکا در منطقه غرب آسیا، سه هدف راهبردی را برای تأمین منافع خود تعریف کردند و تمام تلاش آنها در این سال‌ها، تحقق این اهداف بود. حفظ امنیت رژیم صهیونیستی، حفظ حکومت‌های وابسته به غرب در این منطقه و تأمین امنیت جریان آزاد انرژی از منطقه به سمت کشورهای صنعتی غربی، اهداف سه‌گانه‌ای است که غربی‌ها دنبال می‌کنند. نتیجه رقابت و رویارویی غرب و متحدانش با جمهوری اسلامی در منطقه طی یک دهه اخیر، به موازات کاهش قدرت غرب در این منطقه ورود ایران به دو حوزه راهبردی بوده است: ۱ـ افزایش عمق استراتژیک ایران ۲ـ افزایش نفوذ استراتژیک ایران. محور مقاومت موجب افزایش عمق استراتژیک ایران شد و پدیده بیداری اسلامی، دامنه نفوذ ایران را در منطقه گسترش داد. این دو دستاورد بزرگ برای جمهوری اسلامی طی یک دهه اخیر نشان داد کشوری که در حال شکل‌دهی به نظم خاورمیانه(غرب آسیا) است، ایران بوده و این به معنای پایان یافتن دوران امپراطوری غرب و آمریکا در این منطقه است. به راه انداختن جنگ نیابتی با استفاده از گروه‌های تروریستی و تکفیری در منطقه به ویژه در کشورهای سوریه و عراق از یک طرف و تداوم جنگ‌های رژیم صهیونیستی علیه غزه در قالب جنگ هشت روزه و جنگ اخیر(۵۱ روزه)، همگی یک هدف راهبردی را از سوی غرب دنبال می‌کرد و آن، فرو پاشاندن محور مقاومت و مقابله با بیداری اسلامی بود که نتیجه‌ای جز شکست برای آنان نداشت. تمامی شکست‌های جبهه‌های غربی ـ عربی ـ صهیونیستی و ترکی در بحران‌های سوریه، عراق و لبنان و رژیم صهیونیستی و حامیانش در جنگ غزه، پیروزی‌های راهبردی برای جمهوری اسلامی به حساب می‌آید. این پیروزی‌ها موقعیت ایران در منطقه را تحکیم بخشیده و به طور قطع نظم خاورمیانه(غرب آسیا) با محوریت ایران در حال شکل‌گرفتن است. شکل‌گیری نظم خاورمیانه بر محوریت ایران، یعنی تبدیل منطقه راهبردی غرب آسیا به یک بلوک قدرت در نظم جدید جهانی که از مختصات آن، تشکیل چند بلوک قدرت است. تأکید رهبر فرزانه انقلاب بر قوی کردن کشور و استحکام ساخت درونی قدرت جمهوری اسلامی، برای آن است که ایران چنین نقشی را در نظام بین‌الملل آینده ایفا کند.دکتریدالله جوانی



:: موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1160
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 19 شهريور 1393
حضرت ماه ! شما "وان یکاد" مادر سادات پشت‌سرتان است ...

دیروز صبح دلمان هُرّی ریخت. پیامک مربوط به شما بود آقاجان: "رهبر انقلاب صبح امروز تحت عمل جراحی قرار گرفتند و بحمدلله عمل با موفقیت به پایان رسید."

نمی‌دانم. شاید حالمان شد شبیه حال باباهای‌مان موقع عمل حضرت روح‌الله. آری می‌دانم قیاس مع‌الفارق است. می‌دانم اصلاً خبری نبوده. می‌دانم که عمل تان موفقیت‌آمیز بوده. درست است که اصلاً عمل مهمی‌ نبوده و جای نگرانی نیست. درست است که الان حال‌تا‌ن هم خوب است؛ اما...

اما ما طاقت همین را هم نداریم‌ها...

ما طاقت نداریم ماسک اکسیژن روی صورت شما ببینیم...

ما طاقت نداریم دست تان را با چسب زخم و جای سرُم ببینیم...

همین چیزهای ظاهراً بی‌اهمیت هم دل ما را آشوب می‌کند‌ها...

اصلاً حضرت ماه!

ما آنقدر دل‌مان به شما خوش است که اگر در یک دیدار زلف‌هایتان نا مرتب باشد هم ما غمگین می‌شویم که نکند خدایی نکرده ناراحتید که اینطوری جلوی دوربین تشریف آورده‌اید.

حتی آن پیراهن کاموای بافتنی که در نماز جمعه زمستان دانشگاه تهران، دو سال پیش بر تن داشتید را کامل به یاد داریم، انقدر که حفظیم مدلش را. آری آقاجان. هرکس این‌ها را بشنود شاید بخندد به دل خوشی‌های‌مان ولی...

ولی راستش تنها دلخوشی این دنیاییِ ما شمایید آقاجان...

حالا، آخرالزمان، دنیا آنقدر بی‌معرفت شده که دلمان از تمام دنیا پر باشد. حالا "قلة عددنا" را داریم به جان می‌بینیم. حالا "غیبة امامنا" دارد جانمان را می‌گیرد، حالا با این حال و روز فقط شمایید که عطر گل نرگس دارید برای ما...

شما نایب امام حاضر مایید. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان برای ما که امام‌مان را ندیده‌ایم شما حکم تمام هستی‌مان را دارید. ما گل نرگس را که ندیده‌ایم، دلخوشیم به عطر گل نرگس که شما باشید...

شما عطر گل نرگسید برای ما. بخاطر ولایتی که بر ما دارید. بخاطر ولایتی که تفویض خود گل نرگس است بر سر ما. شما معطر به عطر علقمه‌اید. علقمه شما مسجد ابوذر بود. همین خیابان فلاح تهران. نا نجیب‌ها خواستند نیست تان کنند، خبر نداشتند که شما را علمدار علقمه نگه می‌دارد. خبر نداشتند "وان یکاد" مادر سادات پشت سرتان است...

شما بیت تان، بوی مسجد کوفه می‌دهد برای‌مان. نه اینکه افراط کنیم. شما خاک پای امیرالمومنینید. شما افتخارتان نوکری آستان اهل بیت است. اما برای ما عطر امیر المومنین را سوغات دارید. بیمارستان دولتی که دیروز آن جا تشریف داشتید هم نشانش.

دیروز که بیمارستان محل مداوای تان را دیدم دوست داشتم تف بیاندازم تو صورت آن نمک نشناس‌هایی که می‌گفتند شما بیمارستان خصوصیِ در اختیار دارید. همان‌هایی احمق‌هایی که می‌گفتند شما در بیت برای خودتان برو و بیای سلطنتی دارید. همان‌هایی که شما را پادشاه و سلطان فرض می‌کردند. این مزخرفات چه صیغه‌ای‌ست؟ شما امام مائید...

دکتر مرندی می‌گفت: خودتان اصرار کرده‌اید اول صبح عمل شوید که مردم یک وقت اذیت نشوند. معلوم بود اصلاً. گواهش هم آن دو خانم که ته راهرو ایسستاده بودند و موقع مصاحبه رئیس جمهور، زل زده بودند به دوربین! آن‌ها معلوم بود رئیس جمهور را هم ندیده بودند چه برسد به شما...

شما بوی امیر المومنین می‌دهید برای ما. اگر اینطوری نبود که آن پتوی نارنجی طرح ببری را رویتان نمی‌انداختید. از همان پتوهایی که ما در خوابگاهمان داشتیم. به همان سادگی. همان قدر بی ریا...

شما ساده اید. شما اصلاً تمام دار و ندار مایید. تنها دلخوشی ما. دلخوشی که فقط قبل از شما، باباهایمان داشتند به حضرت روح الله. شما بوی خمینی می‌دهید برای حتی من که خمینی را ندیده ام....

خدا را شکر چنان با صلابتید که لبخندتان دلمان را قرص می‌کند. الحمدلله چنان عزیزید که کلامتان آتش جان همه ما را خاموش می‌کند. الحمدلله شما چنان بزرگید که تمام دنیا نگاه به کلام شما دارند. حالا چون خودتان فرمودید نگران نباشید، خیالمان راحت شد. نگرانی‌مان خاموش شد. حالا ـ مثل همیشه ـ دلمان قرص است به حضورتان. شما هستید تا یک تنه جلوی طاغوت جهانی بایستید. شما هستید تا شیطان استکبار از حضورتان عصبانی باشد. شما هستید تا چون شیر، جلوی روبه صفتان این دنیایی سرافراز قد علم کنید و پوزه شان را خاکمال کنید. شما هستید تا دل ما به حضورتان گرم باشد. تا زیر بیرق تان ندای آزادگی سر دهیم. تا چشم همه شیطان صفت‌ها را در آوریم.

 

آری آقا جان! "زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست" اما من مطمئنم آن روز را به چشم خودم می‌بینم که شما پرچم علی ولی الله را به دست سید و مولای‌مان می‌دهید. می‌دانم که سایه عزت شما تا آن روز و بعد از آن بر سر ما مستدام است. می‌دانم بالاخره نماز جمعه مسجد الاقصی را با اذن حضرت حجت اقامه خواهید کرد. می‌دانم روزی می‌آید که در صحن جامع حسنی، در حرم با صفای ائمه بقیع، شما روضه مادرتان را بخوانید و ما گریه کنیم. من مطئنم، چشمان پر گناهم، آخر یک روز شما و امام زمان را در کنار هم خواهد دید انشالله...



:: موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1170
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 19 شهريور 1393

 

بررسی چرایی شکل‌گیری" ندا "در اصلاحات

 
آنچه سیدصادق خرازی را در این میان به عنوان چهره مهم مطرح می‌کند، روابط گسترده او با هر دو جناح کشور است. وی از یک سو در میان اصلاح‌طلبان دارای نفوذ است و داماد خانواده خاتمی است و از سوی دیگر روابط بسیار گسترده و محکمی در میان اصولگرایان دارد

از همان روز که محمدرضا عارف در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم برای جلوگیری از شکست سنگین اصلاح‌طلبان و مشخص شدن وزن حقیقی این گروه در میان مردم، از مبارزات انتخاباتی کنار کشید تا اصلاح‌طلبان خود را در پس رأی احتمالی حسن روحانی از اعضای جامعه روحانیت مبارز پنهان کنند، نشانه‌های تغییر در جریان اصلاح‌طلبی نمایان شد. اگرچه در دوران انتخابات، رهبران اصلاحات با تعابیر فریبنده‌ای چون وحدت اصلاح‌طلبان برای نیل به پیروزی در انتخابات، اقدامات خود را توجیه می‌کردند، اما نشانه‌‌های تردید نسبت به مقبولیت و مشروعیت اجتماعی روندی که اصلاحات پس از دوم خرداد 76 تا خرداد 92 در پیش گرفته بود به وضوح مشهود بود. تردیدی که پیش از آن و در جریان انتخابات مجلس نهم نیز خود را نشان داده بود و اولین انتخابات پس از فتنه88 که با مشارکت بیش از 60 درصد مردم انجام گرفت پروژه تحریم اصلاح‌طلبان را با شکست کامل روبه‌رو کرده بود. همان وقت که رئیس بنیاد باران در شهرستان دماوند به دور از نگاه رسانه‌ها رأی یواشکی خود را به صندوق انتخاباتی انداخت که اصلاح‌طلبان آن را تحریم کرده بودند! شرایط نشان می‌داد رهبران اصلاحات بیش از هر زمان دیگر سر در گم هستند و نمی‌دانند که چه باید بکنند. انفعال رهبران اصلاحات و فاصله گرفتن این جریان با سپهر سیاسی کشور سرانجام به علنی شدن نارضایتی بدنه اصلاحات منجر شد و تا به امروز ادامه دارد، به همین سبب است که گروهی از جوانان اصلاح‌طلب با جمع شدن به دور فردی چون «صادق خرازی» ساز جدایی از جبهه اصلاحات را کوک می‌کنند و «ندا» نسل دوم اصلاحات را تشکیل می‌دهند. جدایی‌طلبانی که خود را نسل دوم اصلاحات می‌نامند از اعتراض علنی به گذشته اصلاحات نیز ابایی ندارند. «حسن یونسی» پسر «علی یونسی» یکی از کسانی که این روزها به شدت در تلاش است تا تشکیلات تازه اصلاح‌طلبان را سرو سامان بدهد، به صراحت می‌گوید: «ما به سیاست‌های گذشته اصلاح‌طلبان نقد داریم.» و معتقد است: «اصلاح‌طلبان اصالت خود را در طول این سال‌ها از دست داده‌اند.» وی در ادامه مدعی می‌شود که «نسل دوم اصلاح‌طلبان قصد بازگشت به اصلاح‌طلبی واقعی را دارند.» یکی دیگر از اعضای ندا نیز در مصاحبه‌ای با بی‌پروایی به نقد نظریه‌پردازان اصلاحات می‌پردازد و عنوان می‌کند: «پس از انتخابات 76 رادیکال‌ها زمام امور را در دست گرفتند. رادیکال‌هایی که سیاست را با میدان جنگ اشتباه گرفته‌اند و لباس مبارزه بر تن کردند. از راهبرد فتح سنگر به سنگر سخن به میان آوردند و نسخه فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا را تجویز ‌کردند.» حسن یونسی در یک مصاحبه دیگر می‌گوید: «خروج از حاکمیت و تحریم انتخابات رفتار غلطی بود.» حرفی که در گفته‌‌های «سجاد سالک» از دیگر اعضای فعال تشکیلات «ندا» هم به چشم می‌خورد. وی در مصاحبه با هفته‌نامه مثلث می‌گوید: «می‌خواهیم هم حاکمیت را تقویت کنیم‌‌، هم اصلاح‌طلبی را»؛ جمله‌ای که نشان می‌دهد، جوانان اصلاح‌طلب سودای حضور در قدرت را در سر می‌پرورانند و خبر از آن دارد که موسسان جریان و جبهه ندا از ژست ضدانقلاب بودن به تنگ آمده‌اند و دیگر قصد ندارند به سیاست خروج حاکمیت ژنرال‌‌های تندرو اصلاح‌طلب تن دهند. راهبردی که اصلاح‌طلبان تندرو سال‌ها است بر آن پافشاری می‌کنند. چه آن روز که نمایندگان مجلس ششم در صحن علنی تحصن کردند و بیانیه خروج از حاکمیت را با صدای رسا خواندند و چه آن روزی که در سال 88 پس از دست رد مردم به سینه اصلاح‌طلبان در انتخابات، راه خروج از حاکمیت را در کف خیابان‌‌های تهران جست‌وجو کردند. «سالک» در جای دیگری از مصاحبه خود می‌گوید: «ما می‌خواهیم حزبی باشیم برای زندگی‌‌، برخلاف برخی از روشنفکران و احزاب که مرتباًً سیاه‌نمایی می‌کنند و از جبر روزگار‌‌، شهر غیر قابل سکونت صحبت می‌کنند، ما می‌خواهیم حزبی باشیم برای مردمی که به زندگی فکر می‌کنند و با همین نظام و شرایط اقتصادی آن زندگی می‌کنند.» جملاتی که حکایت از عزم جزم بدنه فعال اصلاح‌طلبان برای خروج از رادیکالیسم حاکم در این طیف سیاسی دارد.

صادق خرازی کیست؟
صادق خرازی فرزند آیت‌الله سیدمحسن خرازی است که بر خلاف سایر روحانیون که غالباً کسوت روحانی را از پدر به ارث می‌برند، فرزند یکی از تجار معروف تهران بود و سیدصادق نوجوانی خود را در حجره پدربزرگ گذراند. وی که تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشگاه آزاد اسلامی آغاز کرد، مدرک فوق‌لیسانسش را در رشته مطالعات خاورمیانه و دکترای خود را در رشته تاریخ و سیاست از دانشگاه دورهام انگلستان دریافت کرده است.
در وبگاه شخصی «صادق خرازی» درباره فعالیت‌هاش اینطور توضیح داده شده است که به هنگام دفاع مقدس در ستاد‌‌ جنگ‌های نامنظم شهید چمران به خدمت پرداخت و سپس مدتی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بعد هم در ستاد تبلیغات جنگ، مسئولیت شورای عالی را برعهده داشت و چند صباحی نیز در شورای‌عالی اخبار جنگ قرارگاه خاتم‌الانبیاء خدمت کرد‌‌، ستاد پشتیبانی جنگ و ستاد پدافند کل کشور مقصد بعدی وی برای انجام وظیفه بود. مدتی در خبرگزاری جمهوری اسلامی کار کرد و سرانجام نیز به دعوت دکتر «ولایتی» به وزارت امور خارجه رفت و عضو هیئت مذاکره‌کننده جنگ ایران و عراق شد. وی با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در زمان تصدی آقای خاتمی به عنوان مشاور هم همکاری داشت، همچنین در سال 68 به عنوان سفیر ایران به سازمان ملل متحد در نیویورک رفت، «سیدصادق خرازی» پس از شش سال به ایران بازگشت و به‌عنوان مشاور عالی دکتر ولایتی منصوب شد. او از جانب آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی به عنوان نماینده ویژه رئیس‌جمهور مسئولیت برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران را در سوابق خود دارد. در دورانی که عموی وی «کمال خرازی » وزیر امور خارجه بود به مدت چهار سال، معاون وی بود و سپس به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در پاریس به مدت سه سال و چهار ماه انجام وظیفه کرد.
اما آنچه سیدصادق خرازی را در این میان به عنوان چهره مهم مطرح می‌کند، روابط گسترده او با هر دو جناح کشور است. وی از یک سو در میان اصلاح‌طلبان دارای نفوذ است و داماد خانواده خاتمی است و از سوی دیگر روابط بسیار گسترده و محکمی در میان اصولگرایان دارد، به طوری که او بارها به عنوان واسطه میان اصلاح‌طلبان و نظام نقش ایفا کرده است. بسیاری صادق خرازی را که سال‌ها است با یک بیماری جان‌فرسا مبارزه می‌کند، فردی عجیب می‌دانند. فردی که از یک سو با محمدحسین نصر ارتباطات تنگاتنگی دارد و از سوی دیگر، میزبان آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی در خانه‌اش می‌شود. عده‌ای نیز معتقدند که سید‌صادق خرازی مرد پخته سیاست خارجی است و از او به عنوان ترتیب‌دهنده اصلی ملاقات رئیس‌جمهور ایران و رئیس‌جمهور فرانسه در سال 2005 میلادی یاد می‌کنند. مردی که می‌گوید به دلیل اتفاقاتی که در سال 88 رخ داد، سکوت کرده است و راز‌هایی از اتفاقات پشت پرده جریان اصلاحات در آن سال در سینه دارد که اگر لازم باشد بازگو خواهد کرد، ولی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری و اوضاع کشور پس از آن موجب شد وی سکوت خود را بشکند و در همان اوایل دولت یازدهم از تماس تلفنی حسن روحانی و باراک اوباما به شدت انتقاد کند. وی به تازگی نیز از تشکیل نسل دوم اصلاح‌طلبان می‌گوید. خرازی در مصاحبه با روزنامه اعتماد عنوان می‌کند: «روزهای سخت 88 تا 92 فرصت مناسبی به دست داد تا به بازاندیشی در برخی رفتارها پرداخته و مبانی جدیدی برای رفتار اصلاح‌طلبانه تدوین شود، از این رو به نظر می‌رسد فرصت پیش آمده زمان مناسبی است برای اینكه اصلاح‌طلبی بازتعریف شده و نسل جوان با اعتماد به نفس كامل اصلاح‌طلبی پا به عرصه سیاست ایرانی بگذارد» جملاتی که واکنش‌‌های زیادی را در پی داشت و رهبران اصلاحات آن را بر نتافتند. اولین حمله را به «ندا» سیدمحمد خاتمی داشت که تشکیل ندا را به وجود آورنده شائبه اشتباه بودن اصلاحات در گذشته خواند. سخنانی که سر آغاز حمله دیگر اصلاح‌طلبان به این تشکل نوپا بود.
واکنش‌ها به تشکیل ندا
«منصرف نمی‌شوم و تا آخر می‌مانم» این جمله صادق خرازی نشان می‌دهد که نسل دوم اصلاح‌طلبان به شدت مورد حمله قرار گرفته‌اند. حمله رسانه‌‌های زنجیره‌ای اصلاحات همراه با اتهاماتی چون؛ موازی‌کار، قدرت‌طلبی و ساخت و پاخت با قدرت‌‌، تفرقه‌انداز و شیفته قدرت و ... نتیجه رسانه‌ای شدن شکل‌گیری این تشکیلات تازه اصلاح‌طلبی بود. اعلام موجودیتی که بسیاری از سران اصلاح‌طلب را آزرده‌خاطر کرد. سیدمحمد خاتمی که خود را رهبر اصلاحات می‌داند با غیر ضروری و حتی مخرب دانستن وجود تشکیلاتی به نام جبهه دوم اصلاحات می‌گوید: «اولویت من فعال شدن تشکل‌‌های موجودی بود که بعضی از آنها محدود شده‌اند.» روزنامه آرمان که بیشتر از آنکه اصلاح‌طلب باشد به هاشمی رفسنجانی نزدیک است هم از پیشتازان اعتراض به ندا بود. و لقب اصلاح‌طلب بدلی را به تشکیل‌دهندگان ندا داد. «احمد شیرزاد» دیگر اصلاح‌طلبی بود که گفت: «‌اصلاح‌طلبان به اندازه کافی معارض و مخالف تریبون‌دار دارند، دیگر نیازی نیست جریان‌های جدید و نوظهور که خود را اصلاح‌طلب نیز می‌نامند به این مسئله دامن بزنند.» «محمد قوچانی» هم که به تازگی به کارگزاران پیوسته است با حمله به تشکیل‌دهندگان ندا در هفته‌نامه صدا متعلق به حزب کارگزاران نوشت: «اصلاح‌طلبی یک گفتمان سیاسی فکری است که طیف متنوعی از روشنفکران‌‌، سیاستمداران، مدیران و از همه مهم‌تر، شهروندان در تکوین آن نقش داشته‌اند. این افراد هنوز آنقدر پیر نشده‌اند که این گفتمان و جبهه را رها کنند و حتی اگر قائل به ضرورت پوست‌اندازی اجرایی و تشکیلاتی آن باشیم، نمی‌توانیم تجربه رهبران اصلاحات را نادیده بگیریم. گفتیم اصلاح‌طلبی نه حزب است که «پولیت بورو» بخواهد نه ایدئولوژی که ایدئولوگ بطلبد. اصلاحات طبقه پیشرو پیشتاز هم نمی‌خواهد و اتفاقاً اکنون بیش از هر زمان دیگر نیازمند راهبری و هدایتگری از سوی رهبران سیاسی خود است.» تعداد دیگری از اصلاح‌طلبان نیز با ابزار تمسخر به استقبال این تشکیلات جدید می‌روند، به طوری که روزنامه آرمان در این میان با بی‌شناسنامه، نفوذی، قدرت‌طلب و فرصت‌طلب خواندن تشکیل‌دهندگان آن نوشت: «آقای صادق خرازی سلمه‌الله خوب می‌داند که صاحب این قلم [!!] چقدر اصلاحات را دوست دارد. کما فی‌السابق مخلصیم... آنچه تعجب‌برانگیز است انتخاب نام ندا بر این حرکت خداپسندانه است.» نویسنده نامعلوم ادامه می‌دهد: «اشکال نام ندا علامت اختصاری «نسل دوم اصلاح‌طلبان» در این است که پس از نسل صاحب این قلم و آقاصادق که باید اصلاح‌طلبی به نسل بعدی تحویل داده شود، آنها مجبورند اسم آن را هم عوض کنند و بگذارند «نسا» یعنی «نسل سوم اصلاحات». کاش همین بود، اگر همین‌طور این پرچم ماراتن به نسل‌های بعدی تحویل شود که باید چنین شود و دعا می‌کنیم که بشود، نام اصلاح‌طلبی نسل‌های سوم تا نهم به این ترتیب خواهد بود، نچا، نپا، نشا، نها، نها و ننا. نام تشکیلات نسل پنجم از اساس یک نام ضداصلاحات است. زیرا اصلاحات بنا به ماهیت خود نیاز به پایش دائمی دارد و نام نپا کاملاً لایتچسبک است»(!) در سوی دیگر نیز روزنامه اعتماد با ترتیب دادن مصاحبه‌ای محاکمه‌وار با صادق خرازی، نسبت‌هایی چون رفتن در آغوش نظام‌‌، حکومتی بودن و شیفته قدرت بودن را به نسل دوم اصلاح‌طلبان می‌دهد. عده‌ای نیز به تلاش اعضای ندا برای دیدار با رهبر معظم انقلاب می‌تازند. موضوعی که با واکنش «حسن یونسی» روبه‌رو می‌شود و در مصاحبه‌ای می‌گوید: «از چه زمانی دیدار با رهبری بد شده است؟» رویکرد دیگری که در مواجهه با ندا شکل می‌گیرد، تلاش برای القای وحدت در میان اصلاح‌طلبان است. روزنامه اعتماد در این راستا از زبان منتجب‌نیا، تأسیس حزب فراگیر اصلاح‌طلبان را تیتر یک خود می‌کند.
اگرچه برخی نیز این تشکیلات را «مشارکت 2» می‌خوانند و معتقدند انتقاد به گذشته، فریبی است که توسط رادیکال‌ها برای بازگشت به قدرت هدایت می‌شود. اما انتقاد ژنرال‌‌های اصلاح‌طلب و رسانه‌های وابسته به آنها بسیار سوال‌برانگیز است. این سوال که چرا شاهد این حجم از تخریب و توهین نسبت به نسل دوم اصلاح‌طلبان هستیم، در حالی که به گفته «محمدعلی ابطحی» این اتفاق تازه‌ای نیست که تشکیلاتی از درون اصلاحات سر بر آورد!

تنهایی ژنرال‌ها
«اینها می‌گویند بیایید پیاده نظام ما باشید.» این جمله سیدصادق خرازی در برابر حجم گسترده انتقادها به «ندا» نشان می‌دهد که ژنرال‌‌های اصلاحات در حال تنها شدن هستند. گویی دیگر بدنه اصلاحات از سر این جناح فرمان‌برداری ندارد یا با دید خوشبینانه‌تر، حداقل در نحوه رسیدن به اهداف اصلاحات دچار اختلاف شده‌اند. موضوعی که گزارش‌‌های دریافتی نیز از آن حکایت دارد. بر اساس این گزارش‌ها، «ندا» تنها یک نام نیست و در بسیاری از شهرستان‌ها و کلان شهرهای کشور، هسته‌‌های مرکزی خود را فعال کرده است. افرادی عضو این هسته‌ها شده‌اند که نیروهای اصلی اصلاح‌طلبان در سال‌‌های گذشته بوده‌اند و با سر و سامان گرفتن ندا، سران اصلاح‌طلب بیش از پیش نیرو‌‌های میدانی خود را از دست می‌دهند.
موضوع دیگری که ندا را با دیگر تشکیلات اصلاح‌طلبی که از دل جریان اصلاحات برخاسته‌اند، متفاوت کرده است‌‌، ارتباط آنها با نظام و درخواست آنها برای تقویت حاکمیت است. این در حالی است که ژنرال‌‌های اصلاح‌طلب همچنان بر طبل فتنه‌گری می‌کوبند و حاضر نیستند با آن فاصله‌گذاری کنند.
حال باید صبور بود و دید، سرانجام «ندا» چه می‌شود‌‌، آیا می‌تواند از فشار رادیکالیسم نهادینه شده در اصلاحات رهایی یابد یا سرنوشت تراژیکی خواهد داشت و قربانی استبداد سران اصلاح‌طلب که مدعی زنده باد مخالف من هستند، خواهد شد. سیدفخرالین نوسوی



:: موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1032
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : دو شنبه 17 شهريور 1393

چرا فتنه خط قرمز است؟

 
متاسفانه برخی عناصر وابسته به فتنه، انتخابات را فرصتی برای بازگشت بدون هزینه به قدرت و بلکه مجالی برای انتقام‌جویی تلقی کرده اند و امروز حتی بدنبال تبرئه سران فتنه برآمده اند.

در دیدار هیأت دولت با امام خامنه‌ای، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، که به مناسبت هفته دولت انجام گرفت، معظم‌له ضمن تأیید بخش‌هایی از عملکرد دولت، توصیه‌ها و تذکراتی را هم به اعضاء محترم کابینه آقای روحانی داشتند که یکی از آنها ضرورت فاصله گرفتن دولتمردان از فتنه و فتنه‌گران بود.معظم‌له در این دیدار به صراحت اعلام فرمودند: «مسئله فتنه و فتنه‌گران از مسائل مهم و از خطوط قرمز است که آقایان وزرا باید همان‌گونه که در جلسه رأی اعتماد خود بر فاصله‌گذاری بر آن تاکید کردند، همچنان بر آن پای‌بند باشند.» ایشان با تاکید بر اینکه دلبستگی‌ برخی وزرا به برخی جناح‌ها را منع نمی‌کنند، این نکته را یادآور شدند که: «علایق اعضای دولت به برخی جناح‌های سیاسی اشکالی ندارد، اما دولت و اعضای آن نباید اسیر جناح‌ها شوند. در موضوع جناح‌بندی‌های سیاسی همواره تاکید بر رفاقت و انس با یکدیگر است، اما برخی موارد هم مسئله متفاوت است و باید حتماً خطوط قرمز و خطوط فاصل رعایت شوند.»
علت این یادآوری، آنهم با چنین صراحتی ریشه در این واقعیت دارد که گرچه شخص رئیس‌جمهور تلاش کرده این فاصله‌گذاری را نسبتاً مراعات کند، اما برخی از دولتمردان او نه تنها این خط قرمز را رعایت نکرده‌اند، بلکه وزیری مثل آقای فرجی دانا، علیرغم وعده‌هایش در جلسه رأی اعتماد مجلس به عناصر وابسته و یا حامی فتنه میدان داده و در بکارگیری آنان، چنان افراطی عمل نمود که با کارت قرمز استیضاح مواجه گردید.
حال آنکه حضور در کابینه و مسئولیت‌های راهبردی در واقع در اختیار گرفتن فرصت و امکانی برای ارائه خدمت در مسیر منافع ملی و مصالح نظام و انجام وظایف و تکالیف مرتبط با آن مسئولیت، فارغ از هرگونه گرایش سیاسی است. حال اگر فردی علاوه بر علایق جناحی، بدنبال معر��ه‌گردانی به نفع فتنه و فتنه‌گران برآید که سابقه ظلم بزرگ تاریخی به نظام، قانون‌شکنی و آشوبگری هشت ماهه را به قیمت لطمه به اعتبار و وجاهت نظام برای نیل به اهداف سیاسی را در پرونده خود دارند، در واقع نوعی فرصت‌سوزی علیه خدمت و فرصت‌سازی برای خائنینی است که افراط در وابستگی‌ها و علائق حزبی و سیاسی، مجال نگاه به مصالح و منافع ملی را از آنان سلب و دلبستگی‌ها به قدرت و آلودگی به ثروت و یا همپایگی با قبیله سیاسی موجبات ورودشان را به عرصه فتنه و مقابله با قانون فراهم ساخت. ظلم بزرگ برآمده از ادعای تقلب در هیچ دادگاهی بهتر از انتخابات سال 92 به اثبات نرسید که تنها 7/0 درصد رأی تعیین کننده نتیجه انتخابات و پذیرش آن از سوی نظام و همه جناح‌های سیاسی معتقد به نظام بود.

اما علیرغم این واقیعت‌های روشن، متاسفانه برخی عناصر وابسته به فتنه، انتخابات را فرصتی برای بازگشت بدون هزینه به قدرت و بلکه مجالی برای انتقام‌جویی تلقی کرده و با غفلت از هزینه‌هایی برآمده از آتش فتنه بر نظام و کشور، که افزایش فشار و تحریم دشمن برای استمرار شورش‌های اجتماعی یکی از آنها بود، امروز حتی بدنبال تبرئه سران فتنه برآمده و برای تحقق آن، برخی وزارتخانه‌ها را به جولانگاه عناصر آلوده به فتنه و فتنه‌گری مبدل ساخته‌اند.بدیهی است با توجه به سابقه و گرایش فته‌گران، میدان دادن به آنان می‌تواند نتایج خطرناک زیر را بدنبال داشته باشد؛1- دو قطبی‌سازی فضای وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و ادارات و فرسایش فرصت‌ها و توانی که باید صرف انجام مسئولیت‌ها و خدمات شود.2- برهم زدن فضای آرامش در محیط کار و خدمت، با طرح مسائل بیهوده جناحی و حزبی، آنهم با میدان‌داری جریاناتی که سابقه افراطی‌گری و غوغاسالاری را در پرونده عملکرد جناحی خود داشته و دو فتنه‌ی 78 و 88 را به نام خود به ثبت رسانده‌اند.3- هدر رفتن فرصت‌های طلایی خدمت با آتش فرقه‌گرایی سیاسی و دعواهای جناحی که استیضاح اخیر نمونه آن است. زیرا فرصت‌هایی که دولت و مجلس می‌تواند صرفت کارگشایی و حل مسائل مهم مردم کند باید صرف رسیدگی به حل مسائل برآمده از علائق جناحی و سیاسی شود.در فتنه 88 که با معرکه‌گردانی سران فتنه آغاز شد، نه تنها دشمنان خارجی مثل آمریکا و رژیم صهیونیستی به حمایت آشکار از فتنه‌گران برخاستند که طیفی از نیروهای ضدانقلاب شامل منافقین،‌ سلطنت‌طلبان، هوادار��ن گروهک‌هایی مثل پژاکی‌ها و عناصر تکفیری وابسته به عبدالمالک ریگی نیز به اردوی فتنه‌گران پیوستند و بعدها هم کشورهایی چون آمریکا و انگلیس و حتی رژیم صهیونیستی میزبان فتنه‌گران فراری شدند. پدیده‌ای که به خوبی معرف ماهیت فتنه و فتنه‌گران بود.آیا باز کردن فضا به نفع فتنه‌گران و حمایت از آن معنایی غیر از بازگشت به محیط تنش‌ها و چالش‌های بیهوده و فرصت‌سوز هم دارد؟ ای����جاست که دولتمردان نباید اسیر جناح‌های سیاسی شده و از این خط قرمز عبور کنند.

کشورمان در شرایطی قرار دارد که به تعبیر رئیس محترم جمهور ما فرصت تکرار اشتباه نداریم. فتنه‌گرانی که مشوق دشمن در افزایش تحریم شدند، امروز هم اگر مجال یابند، دست از انتقام‌جویی برنداشته و کمک دشمن برای پیشبرد خط فشار و افزایش تحریم در مذاکرات خواهند بود. یک هدف قطعی دشمن در افزایش تحریم شکاف بین مردم و حاکمیت و تولید فضای شورش‌های سیاسی – اجتماعی است که فتنه‌گران منافق در سال 88 آن را برای دستیابی به اهداف حقیر سیاسی کلید زدند. تئوری فشار از پایین چانه‌زنی از بالا تقاطع منافع و اهداف مشترک فتنه‌گران داخلی و دشمنان بیرونی به حساب می‌آید که نباید زمینه‌ی وسوسه طراحان آن را دوباره فراهم ساخت.

 رسول سنایی راد.



:: موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1031
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : دو شنبه 17 شهريور 1393
تنظیم فتوا با قطب‌نمای سیاست!
یك مفتی عربستانی، گروه تروریستی داعش را كافرتر از بت‌پرستان دانست.

یك مفتی عربستانی، گروه تروریستی داعش را كافرتر از بت‌پرستان دانست. شیخ سعد بن‌ناصر الشثری، عضو سابق دارالفتوای عربستان، گفت: «داعشی‌ها از یهود و نصاری كافرترند، آنان به نبرد با خدا و رسول خدا(ص) برخاسته‌اند و همه خانواده‌ها در هر كشور اسلامی كه عضوی از اعضایشان به این گروه پیوسته‌اند، وظیفه دارند این موارد را به مراكز مسئول گزارش كنند.» الشثری در همین زمینه افزود: «داعش با خدا و رسولش مبارزه می‌كند، در خانه‌های خدا را می‌بندد، علمای دین را می‌كشد و بندگان خدا را عذاب می‌دهد... ارتباط با این گروه، گناهی بزرگ و حتی ارتداد از دین اسلام به شمار می‌آید.» وی در ادامه خطاب به اعضای داعش، آنان را به جدا شدن از این گروه دعوت كرد و گفت: «با توجه به اینكه این گروه هر فردی را كه بخواهد از آنان جدا شود، به قتل می‌رساند، از اعضای آن می‌خواهم فرماندهان ارشد را هدف قرار دهند و تا می‌توانند، داعشی‌ها را بكشند تا مشمول مغفرت الهی شوند.» الشثری ادامه داد: «هر فردی از داعش كه كشته می‌شود، نه‌تنها اهل بهشت نیست، بلكه اهل جهنم است، بیعت با آنان بی‌ارزش است... همكاری با آنان به هر نحوی كه باشد، حرام است و خیانت به خدا، رسول خدا(ص) و مؤمنان به‌شمار می‌آید... جنگیدن با آن‌ها از اوجب واجبات است و كسی كه در این راه كشته شود، شهید راه خداست.»



:: موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : شنبه 15 شهريور 1393
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentAvator->
<-CommentAuthor-> در تاریخ : <-CommentDate-> - - گفته است :
<-CommentContent->

<-CommentPage->

(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');