آدرس وبلاگ تحلیلی-تحقیقی اسjاد علی اکبر داراب کلائی vareson-asia98-ir


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 102
بازدید دیروز : 54
بازدید هفته : 672
بازدید ماه : 2187
بازدید کل : 186724
تعداد مطالب : 1056
تعداد نظرات : 314
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وب ارایه دهنده انواع ابزار وبمستر و...

زندگی نامه ميثم تمار یکی از یاران امام علی (ع)
ميثم بن يحيي تمّار، غلام زني از بني اسد و عجمي‌تبار بود. امير مؤمنان علي عليه السلام او را خريد و آزاد ساخت. ميثم از خواص اصحاب و از ياران و شيعيان به حق آن حضرت به شمار مي‌آمد.او به مقدار قابليت و ظرفيت خويش از محضر امام علي عليه السلام علم آموخت و آن حضرت او را بر برخي از اخبار غيبي و اسرار نهان آگاه ساخت تا جايي که ابن عباس از محضر ميثم استفاده مي‌کرد.
نقل است که امير مومنان عليه السلام چگونگي کشته شدن ميثم را پيش‌گويي و به وي فرمود: تو را بعد از من دستگير مي‌کنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بيني و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگين خواهد ساخت.
آن گاه امام درختي را که بر اّن ميثم را بر دار خواهند کشيد به او نشان داد و فرمود: تو در آخرت با من خواهي بود. پس از شهادت اميرالمومنين عليه السلام ميثم پيوسته به نزد آن درخت مي‌آمد و نماز مي‌گزارد.
ميثم در سال آخر عمر خويش به بيت الله الحرام و سپس به مدينه رفت و در آن جا به ديدار ام المومنين ام سلمه شتافت و از احوال امام حسين عليه السلام پرس و جو کرد. ام سلمه به وي گفت: بسيار مي‌شنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم سفارش تو را به اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي‌فرمود. امام حسين عليه السلام نيز تو را بسيار ياد مي‌کند.

ميثم به کوفه بازگشت و در همان سال، يعني آخر سال 60 هجري، ده روز قبل از ورود امام حسين عليه السلام به عراق، توسط عبيدالله بن زياد ملعون دستگير شد و به همان نحوي که امام علي عليه السلام خبر داده بود به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.
فضائل ميثم
بزرگترين فضيلت‏يک انسان، همان ايمان و علم و تقواست که در ميثم نيز وجود داشت.اما اضافه بر اينها، گاهي برجستگيهاي خاصي در شخصيت‏يک مؤمن متقي وجود دارد که او را نسبت‏به ديگران، برتر مي‏ سازد. در اين بخش، اشاره‏اي کوتاه به بعضي از اين صفات ارزنده و امتيازات و فضايل خاص ميثم مي‏شود:
سخنوري
ميثم، بياني رسا داشت و در نطق و سخن، توانا و فصيح بود. سخنوري ميثم تمار را از اين واقعه که نقل مي‏شود مي‏توان دريافت:
در بازار، ميثم، رئيس صنف ميوه ‏فروشان بود. هرگاه قرار بود در جايي و نزد کسي و يا موقعيت مهمي، سخني گفته شود از ميثم تمار مي‏خواستند که سخنگويشان باشد. گروهي از بازاريان نزد ميثم رفتند تا باهم به عنوان شکايت از حاکم و عامل بازار، پيش «ابن زياد» بروند که والي شهر کوفه بود. در اين برخورد و ديدار با ابن‏ زياد ميثم بود که به نمايندگي از ديگران با رشادت به سزايي سخن گفت. خود ميثم در باره اين ديدار و سخنها مي‏گويد:
ابن زياد، با شنيدن گفتارم به شگفتي افتاد و در سکوت فرورفت.همين بيان صريح و حقگويي آشکار باعث ‏شد که از ميثم کينه‏ اي در دل ابن زياد بماند.
راوي حديث در صدر اسلام
با آن استعداد خاص و موقعيت‏ خوبي که ميثم داشت، احاديث زيادي از علي(ع) شنيده بود، و آن گونه که از گفته‏ هاي پسرش بر مي‏آيد، حتي کتابي که مجموعه‏ اي از احاديث ‏بود تاليف کرده است، ليکن متاسفانه از نوشته‏ هاي او چيزي باقي نماند و راويان ديگر هم به خاطر درک نکردن موقعيت و اهميت آن به نقل از وي نپرداختند و بيشتر آنها از دسترس دور ماند. فقط اندکي از روايات ميثم در کتابهاي حديث نقل شده است. پسرانش يعقوب و صالح از نوشته‏ هاي او روايت نقل مي ‏کردند.
خبر مرگ معاويه بن ابو سفيان
ابو خالد، به صالح، فرزند ميثم خبر داد که: روز جمعه‏ اي با پدرت در شط فرات به کشتي نشسته بوديم که ناگهان باد سختي محفوظ بمانيد. اين باد، «عاصف‏» است و خبر مرگ معاويه را مي‏دهد که هم‏اکنون مرد.يک هفته بعد، قاصدي از شام آمد. با او ملاقات کردم و اخبار را از او پرسيدم، گفت: مردم در امن و امان به سر مي‏برند، معاويه فوت کرده ومردم با فرزندش يزيد، بيعت کرده ‏اند.گفتم: مرگ معاويه در چه روزي واقع شد؟ گفت: روز جمعه گذشته.


ج - قيام مختار پس از شهادت حضرت مسلم در کوفه، ابن زياد حاکم‏ کوفه، ميثم و مختار و جمعي ديگر را دستگير و زنداني کرد. ميثم تمار به مختار گفت: تو از زندان رها مي‏شوي و به ‏خونخواهي حسين‏بن علي(ع) قيام خواهي کرد و همين شخص را -ابن زياد - که ما را مي‏کشد، خواهي کشت.
ابن زياد مختار را از زندان، طلبيد تا او را به قتل برساند که در همين اثنا قاصدي از سوي يزيد همراه نامه ‏اي فرارسيد که در آن نامه، دستور آزاد کردن مختار بود. او هم طبق دستور، مختار را رها کرد و ميثم را به دار آويخت.
خبراز واقعه کربلا
زني به نام «جبله مکي‏» نقل مي‏کند که از ميثم تمار شنيدم که مي‏گفت: اين امت، پسر دختر پيامبرشان را در دهم محرم مي‏ کشند و دشمنان خدا اين روز را مبارک مي‏ دانند. اين واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. اين، داستاني است که مولايم اميرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است که بر حسين(ع) همه چيز خواهد گريست، حتي حيوانات بيابان و دريا و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و آدميان و اجنه مؤمن و همه و همه....
آن گاه ميثم گفت: اي جبله! بدان که حسين‏بن علي(ع) سرور شهيدان در قيامت است و يارانش بر شهيدان ديگر برتري دارند. اي جبله! هرگاه به خورشيد نگاه کردي و ديدي که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سيدالشهدا کشته شده ‏است.
جبله مي‏گويد: يک روز از خانه بيرون آمدم. ديدم خورشيد بر ديوارها مي‏ تابد، همچون پارچه‏ هاي رنگ ‏آميزي شده که به سرخی می زد. صيحه کشيده و گريه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسين ‏بن علي(ع) کشته شد!....
مزار شهيد
مدتي پيکر پاک و مطهر ميثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زياد براي اهانت‏ بيشتر به ميثم اجازه نداد که بدن‏ مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند; به علاوه مي ‏خواست با استمرار اين صحنه، زهر چشم بيشتري از مردم‏ بگيرد و به آنان بفهماند که سزاي مدافعان و پيروان‏ علي(ع) چنين است، ولي غافل از آن بود که شهيد، حتي پس از شهادتش هم، راه نشان مي‏دهد، الهام مي ‏بخشد، اميد مي ‏آفريند و مايه ترس و تزلزل حکومتهاي جور و ستم است، او اولين مسلماني بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.
هفت تن از مسلمانان غيور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، اين صحنه را نتوانستند تحمل کنند که ميثم شهيد، همچنان بالاي دار بماند; با هم، هم‏پيمان شدند تا پيکر شهيد را برداشته و به خاک بسپارند. براي غافل ساختن ماموراني که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبيري انديشيدند و نقشه را به اين صورت عملي ساختند که: شبانه در نزديکيهاي آن محل، آتشي افروختند و تعدادي از آنان بر سر آن آتش ايستادند.
نگهبانان، براي گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالي که چند نفر ديگر از دوستان شهيد، براي نجات پيکر مقدس «ميثم‏» از آتش دور شده بودند. طبيعتا، ماموران که در روشنايي آتش ايستاده بودند، چشمشان صحنه تاريک محل دار را نمي‏ديد. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبي که خشک شده بود دفن نمودند.
صبح شد. ماموران جنازه را بر دار نديدند; خبر به «ابن‏ زياد» رسيد. ابن زياد مي‏دانست که مدفن او مزار هواداران علي(ع) خواهد شد. از اين رو جمع انبوهي را براي يافتن جنازه ميثم، مامور تفتيش و جستجوي وسيع منطقه ساخت، ولي آنان هرچه گشتند، اثري از جنازه نيافتند و مايوس گشتند.
اينک مزار شهيد يک مشهد است و به شهادت ايستاده است. گواه پيروزي حق و شاهد رسوايي و نابودي باطل است. در سرزمين عراق در محلي ميان نجف اشرف و کوفه، بارگاهي است که مدفن «ميثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام ميثم به عنوان يار و مصاحب علي - عليه السلام نوشته شده است

 «ميثم‏» يکپارچه تلاش و اشتياق بود. در راه تثبيت‏ حق و روشن نگاه داشتن مشعل حق و ارزشهاي اصيلي که به خاموشي مي‏گراييد، جان بر کف و شهادت‏ طلب بود. او با وارستگي و ايماني استوار و جهادي پايدار، رهروي راستين در مسير حق بود; مجاهدي سرشار از اخلاص و تجسمي والا از عقيده و جهاد بود.
سزاوار است که جويندگان حق و پويندگان راه پاکي که ميثم به انجام رسانيد، به آن يگانه اقتدا کنند و در انديشه و کردار و در فکر و عمل، گام، جاي گام او بگذارند.که او «اسوه‏» بود.
و پيروي از اسوه‏ هاي کمال، وظيفه کمال جويان است.شهيدان، اينگونه در تداوم راهشان توسط پيروان وفادار، به حيات جاويد مي‏ رسند.سلام خدا و فرشتگان وپاکان بر «ميثم تمار»، که هنوز هم چراغي روشن بر سر راه انسانيت است، نور مي‏دهد.



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1312
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : موعظه
ت : پنج شنبه 19 تير 1393

زندگینامه سلمان فارسی یکی از اصحاب پیامبر(ص)

زندگینامه سلمان فارسی یکی از اصحاب پیامبر(ص)
سلمان کیست؟
حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستای «جی‏» (از روستاهای اصفهان) فرزندی به دنیا آمد، که نامش را «روزبه‏» گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان‏» نامید.
پدر سلمان «بدخشان کاهن‏» (روحانی زرتشتی) بود و کار همیشگی‏ اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطی زرتشتی دیده به جهان گشود، ولی هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خدای یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه‏ اش سرپرستی او را به عهده گرفت.
سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه‏ اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانی دید که به سوی شام می‏رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته گردید.
سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده ‏اش را یافت و در حالی که برده یک یهودی بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد. (1)
آزادی و نامگذاری سلمان
پیامبر گرامی اسلام(ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه (هر وقیه معادل چهل درهم)، از مرد یهودی، خرید و آزادش ساخت و نام زیبای «سلمان‏» را بر او نهاد. (2) این تغییر نام، بیانگر آن است که:
1 - برخی از نامهای عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست; 2 - واژه «سلمان‏» از سلامتی و تسلیم گرفته شده است. انتخاب این نام زیبا از سوی پیامبر(ص) نشانه پاکی و سلامت روح سلمان است.
فضیلتهای برجسته سلمان
سلمان، الگوی مسلمان کمال‏ جو، وارسته و خودساخته است و ارزشهای متعالی بسیاری در خویش گردآورده بود. بخشی از این فضایل عبارت است از:
1 - نزدیکی به رسول خدا(ص)
سلمان، پس از پذیرفتن اسلام، چنان در راه ایمان و معرفت اسلامی پیش رفت که نزد رسول خدا جایگاهی والا یافت و مورد ستایش معصومان(ع) قرار گرفت. بخشی از سخنان آن بزرگان در باره سلمان چنین است:
الف) در ماجرای جنگ خندق، که در سال پنجم هجری رخ داد و به پیشنهاد سلمان پیرامون شهر خندق کندند. هر گروهی می‏خواست‏ سلمان با آنها باشد; مهاجران می‏گفتند: سلمان از ما است. انصار می‏گفتند: او از ما است. پیامبر(ص) فرمود: «سلمان منا اهل البیت‏» (3) ; سلمان از اهل بیت ما است.
عارف معروف، محی‏الدین بن‏عربی، با اینکه از علمای اهل تسنن است، در شرح این سخن پیامبر اکرم(ص) می‏گوید: پیوند سلمان به اهل بیت (علیهم السلام) در این عبارت، بیانگر گواهی رسول خدا(ص) به مقام عالی، طهارت و سلامت نفس سلمان است; زیرا منظور از اینکه سلمان از اهل بیت (علیهم السلام) است، پیوند نسبی نیست; این پیوند بر اساس صفات عالی انسانی است. (4)
ب) جابر نقل می‏کند که رسول خدا(ص) فرمود:
«همانا اشتیاق بهشت‏ به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت‏ به دیدار سلمان عاشق‏تر از دیدار سلمان به بهشت است.» (5)
ج) پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«هر که می‏خواهد به مردی بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده، به سلمان بنگرد.» (6)
د) آن بزرگوار همچنین فرمود:
«سلمان از من است، کسی که به او ستم کند به من ستم کرده است و کسی که او را بیازارد مرا آزرده است.»

و) امام صادق(ع) فرمود:
«سلمان علم الاسم الاعظم‏» (7) ; سلمان اسم اعظم را می‏دانست.

این سخن بدان معناست که سلمان از نظر عرفان، به مقامی رسیده بود که حاصل اسم اعظم الهی بود. اگر کسی چنین لیاقتی داشته باشد، دعایش به اجابت می‏رسد و کرامات عظیمی از او سر می‏زند.
2 - علم سلمان
پیامبر اسلام(ص) فرموده است: «اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسی پیدا می‏کرد.» (8)
وسعت و عمق آگاهیهای سلمان به حدی بود که برای هر کس قابل هضم نیست. امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) و علی(ع) اسراری را که دیگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان می‏گفتند و او را لایق نگهداری علم مخزون و اسرار می‏دانستند; از اینرو یکی از القاب سلمان، «محدث‏» است. (9)
سلمان دارای علم بلایا و منایا (حوادث آینده) بود و همچنین از متولمان(قیافه‏شناسان) و محدثان به شمار می‏رفت. جایگاه علمی سلمان چنان بود که امام صادق(ع) در باره‏اش فرمود: «در اسلام، مردی که فقیه‏تر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده نشده است.» (10)
پیامبر اسلام(ص) فرمود: «سلمان دریای علم است که نمی‏توان به عمق آن رسید.» (11)
البته دانش سلمان، به معارف فکری محدود نمی‏شد و آگاهیهای فنی او نیز در حد بالایی بود. در جنگ خندق، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر(ص) پیشنهاد کرد و عملی شد. همچنین در جنگ طائف، طرح ساختن «منجنیق‏» برای درهم کوبیدن قلعه ‏های مشرکان از ابتکاراتی است که به سلمان نسبت داده شده است.
بنابراین، سلمان حق دارد از مقام علمی‏ اش چنین تعبیر کند:
ای مردم! اگر من شما را از آنچه می‏دانستم مطلع می‏کردم، می‏گفتید، سلمان دیوانه است، یا به کسی که سلمان را بکشد درود می‏فرستادید. (12)
3 - عبادت سلمان
آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشتری می ‏دهد، علم و آگاهی اوست. چرا که عبادت آگاهانه و پرستش از روی بصیرت از عبادت سطحی و ظاهری ارزشمندتر است.
امام صادق(ع) فرمود: روزی پیامبر اسلام(ص) به یاران خود فرمود: کدام یک از شما تمام روزها را روزه می‏دارد.
سلمان گفت: من، یا رسول الله.
پیامبر(ص) پرسید: کدام یک از شما تمام شبها را به عبادت می‏گذراند؟
سلمان گفت: من، یا رسول الله.
حضرت پرسید: آیا کسی از شما هست که روزی یک بار قرآن را ختم کند؟
سلمان گفت: من یا رسول الله.
یکی از حاضران که جوابهای سلمان را خودستایی و فخرفروشی می‏ پنداشت، گفت: اکثر روزها دیده‏ ام که سلمان روزه نیست، بیشتر شب را هم می‏خوابد و بیشتر روز را به سکوت می‏گذراند، پس چگونه همیشه روزه است و هر شب برای نیایش با خدا بیدار می‏ماند و روزی یک بار قرآن را ختم می‏کند؟!
پیامبر(ص) فرمود: ساکت‏باش! تو را با همسان لقمان چه کار؟ اگر می‏خواهی چگونگی ‏اش را از خودش بپرس تا خبر دهد.
سلمان گفت: در ماه سه روز روزه می‏گیرم و خداوند فرموده است: «هر کس عمل نیکی انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف دیگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل می‏کنم و هر که چنین کند، پاداش روزه همیشه را دارد. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد. اما ختم قرآن، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس یک بار سوره «قل هوالله‏» را بخواند، پاداش یک سوم قرآن را دارد و هر که دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر که سه بار بخواند، گویا قرآن را ختم کرده است.

و نیز حضرت فرمود: یا علی، هر کس تو را با زبان دوست‏بدارد یک سوم ایمانش کامل شده، هر که با دل و زبان وستت‏بدارد، دو ثلث ایمان او کامل شده; و هر که با دل و زبانش دوستت‏بدارد و با دست هم یاری‏ات کند، تمام ایمان را به دست آورده است.» (13)
4 - زهد سلمان
آیات و روایات نشان می‏دهد که «زهد» به معنای حرام ساختن نعمتهای الهی بر خود نیست. زهد به معنای عدم دلبستگی به امور مادی است. یکی از مواردی که در تمام زوایای زندگی سلمان، از آغاز تا پایان عمر، دیده می‏شود زهد، پارسایی و بی‏رغبتی او به دنیاست.
سلمان، که پیرو راستین پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بود، راه آنان را پیش گرفت و حتی وقتی فرماندار مدائن بود، ساده ‏زیستی را رها نکرد. زهد و وارستگی سلمان از ایمان عمیق او سرچشمه می‏گرفت; زیرا هر کس ایمان قویتر داشته باشد، از جاذبه‏های دنیوی آزادتر است. امام صادق(ع) فرمود:
«ایمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است.» (14)
سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانه‏ سازی نمی‏داد. شخصی از او خواست تا برایش خانه‏ ای بسازد ولی سلمان راضی نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نیکوکار اجازه داد برایش خانه بسازد، ولی سفارش کرد خانه چنان باشد که هنگام ایستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابیدن پا به دیوار برسد. (15)سلمان پارسا، حتی حقوق اندک سالانه (16) خود را هم به نیازمندان می‏داد و بسیار اندک برای خود برمی‏داشت.
5 - دفاع از حریم ولایت
آنچه در زندگی سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بی‏تفاوتی اوست. او با هوشیاری و جدیت کامل در صحنه‏های مختلف حضور داشت و در پیروی از امام‏حق لحظه‏ای تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتی، برای گفتن حق بهره می‏برد و مسلمانان را به امامت‏حضرت علی(ع) فرا می‏خواند. آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را برای مردم تکرار می‏کرد:«همانا علی(ع) دری است که خداوند گشوده است. هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج گردد، کافر است.» (17) - «بهترین فرد این امت، علی(ع) است.» (18)
بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص)، غصب خلافت و مظلومیت ‏حضرت علی(ع)، سلمان در خطبه‏ای بسیار فصیح، که می‏توان آن را «کوبنده و افشاگرانه‏» خواند، چنین گفت:
«ای مردم! هر گاه فتنه‏ ها و آشوبها را همچون پاره ظلمانی شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت می‏رسند، بر شما باد به آل محمد(ص) چرا که آنها راهنمایان به سوی بهشتند، و بر شما باد علی(ع). ای مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید.»
یعنی اگر ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نداشته باشید، مسلمان حقیقی نیستید و دین شما سودی ندارد. (19)
ابن‏ عباس سلمان را در خواب دید و از او پرسید: در بهشت، پس از ایمان به خدا و رسول، چه چیز برتر است؟ سلمان پاسخ داد: پس از ایمان به خدا و پیامبر، هیچ چیز با ارزشتر و برتر از دوستی و ولایت علی بن‏ابی‏طالب(ع) و پیروری از او نیست. (20)
نقش سلمان در تشیع ایرانیان
یکی از کارهای بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگی او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفی اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتی بهره برد. وقتی به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیاری در تشیع ایرانیان داشت.
می‏پرسند: با اینکه اسلام در عصر خلافت‏خلیفه دوم وارد ایران شد، چرا اکثریت قاطع مردم ایران، شیعه حضرت علی(ع) هستند؟
در پاسخ باید گفت: عوامل متعددی سبب این گرایش است. از نخستین عوامل این گرایش، وجود سلمان در مدائن و رفت و آمد او به کوفه و حوالی آن و حتی اصفهان و ... بود. سلمان پیام‏آور اسلام ناب، منادی تشیع و نویدبخش مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند. (21)
وفات
سلمان سرانجام، پس از عمری طولانی و بابرکت، در اواخر خلافت عثمان در سال 35ه .ق وفات یافت. (22) حضرت علی(ع) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد. همراه آن حضرت، جعفر بن‏ ابی‏طالب و حضرت خضر، در حالی که با هر یک از آن دو هفتاد صف از فرشتگان بودند بر پیکر سلمان نماز گزاردند. (23) بعضی از راویان چنین نقل کرده‏ اند که حضرت علی(ع) بر کفن سلمان شعری نوشت که معنای آن چنین است:
«بر شخص کریم و بزرگواری وارد شدم، بی‏آنکه توشه نیک و قلب پاک داشته باشم; ولی بردن توشه نزد شخص کریم و بزرگوار، زشت‏ترین کار است.» (24)
مرقد شریف حضرت سلمان(س) در مدائن، در پنج فرسخی بغداد، نزدیک تاق کسری قرار دارد.در این دنیای پرتلاطم و پرزرق و برق که انسان را در گرداب گناه غرق می‏کند، هر کس الگویی می‏خواهد تا با سرمشق قرار دادن روش و کردارش کشتی وجودش را سالم به ساحل سعادت برساند; و زندگی سلمان فارسی برای ما ایرانیان الگویی شایسته است.


پی‏ نوشت ها:
1- بحار، ج 22، ص‏366.
2- الدرجات الرفیعه، ص‏203.
3- مجمع‏البیان، ج 2، ص‏427.
4- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 18، ص‏36.
5- بحار، ج 22، ص 341.
6- احتجاج طبرسی، ج 1، ص 150.
7- اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏287.
8- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 18، ص‏36.
9- بحار، ج 22، ص 331.
10- تنقیح المقال، ج 2، ص‏47.
11- اختصاص شیخ مفید، ص 222.
12- رجال کشی، ص 20.
13- بحارالانوار، ج 22، ص‏317.
14- همان، ص 341.
15- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ص‏36.
16- حدود چهار تا شش هزار درهم.
17- کتاب سلیم بن‏قیس، ص 251.
18- اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏287.
19- بهجة‏الآمال، ج 4، ص 418.
20- بحارالانوار، ج 22، ص 341.
21- کتاب ایرانیان مسلمان در صدر اسلام، ص 201.
22- بحار، ج 22، ص 391 - 392.
23- همان، ص‏373.
24- طرائف الحقائق، ج 2، ص 5.

 



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1305
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : موعظه
ت : پنج شنبه 19 تير 1393

چگونه نوه مسیحى قیصر روم ، مادر امام زمان شد؟

چگونه نوه مسیحى قیصر روم ، مادر امام زمان شد؟
(نرجس خاتون) مادر امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) یکى از ملکه هاى وجاهت وزیبایى است که از نسل حواریون عیسى بن مریم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مکرمه را براى همسرى حضرت عسکرى (علیه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود مهدویت در آن رحم پاک پرورش یابد.

نرجس خاتون که نام دیگر او ملیکا بود، نوه قیصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسیح است.


اما ماجرا از این قرار است که:
بشر بن سلیمان برده فروش، از فرزندان ابو ایوب انصارى و از شیعیان با اخلاص حضرت امام هادى وامام حسن عسکرى بود و در سامره افتخار همسایگرى حضرت عسکرى را داشت. او گفت که روزى کافور – یکى از خدمتگزاران امام هادى (علیه السلام) – به خانه ام آمد وگفت: امام با شما کار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسیدم، چنین فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) به یارى آن جناب به پا خاستند، ودوستى شما نسبت به ما اهل بیت مسلم است، بنابراین به شما اطمینان زیادى دارم ومى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در میان مى گذارم که نزدت محفوظ بماند. 


سپس نامه پاکیزه اى به خط وزبان رومى مرقوم فرموده وسر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، وکیسه زردى که در آن ۲۲۵ اشرفى بود بیرون آورد وفرمود: این کیسه را بگیر وبه بغداد برو، وصبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در این حال کشتى مى آید، در آن اسیران زیادى خواهى دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود وکمى از جوانان عرب هستند.

 

در چنین وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزى با چنین وصفى خواهى دید که خود را از دسترس مشتریان حفظ مى کند. در این حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقیق ونازکى خواهى شنید که بر هتک احترام خود مى نالد.


بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل کردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من دیدم ونامه را به آن کنیزک دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد ونگاه (به عمر بن زید) کرد وگفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، وقسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد.


من در تعیین قیمت با فروشنده گفتگوى زیادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسلیم کردم وبا کنیزک که خندان وشادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بى قرارى از جیب خود درآورد وبوسید وروى دیدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود مالید.


گفتم: خیلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نویسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گویم بشنو، تا علت آن را دریابى: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عیسى دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم.


جد من قیصر میخواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادرزاده اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان وقسیسین نصارى از دودمان حواریین عیسى بن مریم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پایه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانید صلیبها را بیرون آورد واسقفها پیش روى او قرار گرفتند وانجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها از بلندى روى زمین ریخت وپایه هاى تخت درهم شکست.


پسرعمویم با حالت بیهوشى از بالاى تخت بر روى زمین درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزید. بزرگ اسقفها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى این اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دین مسیح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.

 

جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پایه هاى تخت را استوار کنند ودوباره صلیبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وى تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود. وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده‌ها بیفتاد.

 

نرجس خاتون,نرجس مادر امام زمان (عج),داستان ازدواج نرجس خاتون با امام حسن عسکری

 

همان شب در عالم خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسى وشمعون وصى او وگروهى از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند ودر جاى تخت منبرى که نور از آن مى درخشید قرار داد.

 

طولى نکشید که (محمد) (صلى الله علیه وآله وسلم) پیغمبر خاتم وداماد وجانشین او وجمعى از فرزندان او وارد قصر شدند.

حضرت عیسى به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه کرد وحضرت فرمود: یا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، ودر این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) نمود، حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده وگفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با این وصلت با میمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم.


آنگاه دید که حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفت وخطبه اى بیان فرمود ومرا براى فرزندش تزویج کرد، سپس حضرت عیسى وحواریون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم وجدم نقل نکردم وپیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشیده مى داشتم.


از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى (علیه السلام) موج مى زند تا به جایى که از خوراک بازماندم، وکم کم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بیمار گردیدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد وهمه از مداواى من عاجز گردیدند، وقتى از مداوا مایوس شدند جدم گفت: اى نور دیده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم.

 

گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسیران مسلمین بگشایى وقید وبند از آنان بردارى واز زندان آزاد گردانى امید است که عیسى ومادرش مرا شفا دهند.
پدرم درخواست مرا پذیرفت ومن نیز به ظاهر اظهار شفا وبهبودى کردم وکمى غذا خوردم، پدرم خیلى خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام مى داد. در حدود چهارده شب از این ماجرا گذشت.

 

باز در خواب دیدم که دختر پیغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به همراهى حضرت مریم وحوریان بهشتى به عیادت من آمدند، حضرت مریم به من توجه کرد وفرمود: این بانوى بانوان جهان، ومادر شوهر تو است.


من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم وبسیار گریستم واز این که امام حسن عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نیامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکایت کردم، فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکى ودر مذهب نصارا زندگى مى کنى، اگر مى خواهى خداوند وعیسى ومریم از تو خشنود باشند ومیل دارى فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگى خداوند ونبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واین باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد.


وقتى از خواب بیدار شدم، شوق زیادى در تمام اعماق وجودم راه یافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اینکه شب بعد امام را در خواب دیدم، در حالى که از گذشته شکوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، فرمود: نیامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا که اسلام آورده اى، هر شب به دیدنت مى آیم تا آنکه کم کم وصال واقعى پیش آید، از آن شب تا حال پیوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.


(بشر بن سلیمان) پرسید چگونه در میان اسیران افتادى؟

گفت: در یکى از شبها در عالم خواب حضرت عسکرى را دیدم فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى.


من به فرموده حضرت عمل کردم، وپیش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسیر گرفتند وکار من به اینجا کشید که دیدى، ولى تا به حال به کسى نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا اینکه پیرمردى که در تقسیم غنایم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسید، من اظهار نکردم وگفتم: نرجس. گفت: نام کنیزان؟


(بشر) گفت چه بسیار جاى تعجب است که تو رومى هستى وزبانت عربى است؟
گفتم: جدم در تربیت من جهدى بلیغ وسعى بسیارى داشت، وزنى را که چندین زبان مى دانست، براى من تهیه کرده بود واز صبح وشام نزد من مى آمد وزبان عربى به من مى آموخت، روى همین اصل است که مى توانم عربى حرف بزنم.


(بشر) مى گوید: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (علیه السلام) بردم، حضرت از وى پرسید: عزت اسلام وذلت نصارى وشرف خاندان پیغمبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را چگونه دیدى؟


گفت: در موردى که شما از من داناترید چه بگویم. فرمود: مى خواهم ده هزار دینار ویا مژده مسرت انگیزى به تو بدهم، کدام یک را انتخاب مى کنى؟ عرض کرد: فرزندى به من بدهید، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم که شرق وغرب عالم را مالک مى شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.


عرض کرد: این فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن کس که پیغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عیسى بن مریم و وصى او تو را به چه کسى تزویج کردند؟


گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض کرد: از شبى که به دست حضرت فاطمه (علیها السلام) اسلام آوردم، دیگر شبى نبود که او به دیدن من نیامده باشد.


آنگاه حضرت امام على النقى (علیه السلام) به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید، وقتى که آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم این همان زنى است که گفته بودم، حکیمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز دیدارش شادمان گردید، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرایض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى یاد بده که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (علیه السلام) است.
منابع: کتاب غیبت، شیخ طوسى، ص ۱۲۴ – کشف الحق، خاتون آباى، ص ۳۴.
tebyan-zn.ir



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1479
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : موعظه
ت : پنج شنبه 19 تير 1393

زندگینامه علامه محمد باقر مجلسی

اخبار،سرگرمی,آشپزی,مد,روانشناسی,اینترنت

 

زندگینامه علامه محمد باقر مجلسی
علامه مجلسى در زمان شاه عباس اول كه مردى با سياست و با كفايت و در عين حال، مردى سنگدل و بى رحم بود متولد شد. زمانيكه شاه صفى پس از او به حكومت رسيد، عراق از قلمرو حكومت ايران جدا شد. پس از شاه صفى، شاه عباس دوم كه 9 سال داشت به حكومت رسيد و در مجلس تاجگذارى او بود كه علامه از او خواست شراب خوارى و فروش آن و برخى اعمال منكر ديگر ممنوع شود. او هم به توصيه هاى علامه عمل كرد، اما رفته رفته، او نيز چون ديگر شاهان آلوده شراب و... شد.
اوضاع سياسى
علماى بزرگوار شيعه در طول تاريخ با وجود فشارها و محروميت ها و اختناقهاى فراوان زحمات ارزنده اى كشيده و آثارى گرانبها به يادگار نهاده اند. آنان با خون دل خوردن ها و زحمات طاقت فرسا نهال تشيع را آبيارى نمودند و اين ميراث عظيم پيامبر صلى الله عليهوآله را به ما رساندند. در اين بين هر گاه اوضاع نسبتا مساعدى فراهم مى شد و فشارها بر عليه شيعيان كم مى شد شاهد شكوفايى بى نظير فقها و علما و فيلسوفان شيعه هستيم. از جمله اين موقعيتها عصر شيخ مفيد و شيخ طوسى را در حكومت آل بويه مى توان برشمرد. همچنين دوره صفويه و زمان علامه مجلسى شاهدى صادق بر اين گفتار است.
علامه مجلسى با عنايت به انتساب شاهان صفويه به تشيع و اينكه آنان خود را منسوب به ائمه اطهار عليهم السلام مى دانستند بيشترين استفاده را در جنبه هاى مختلف نمود. تأليف بزرگترين دائرة المعارف حديث شيعه در غير چنين زمانى و با عدم امكانات اقتصادى بسيار دشوار مى نمود.
تولد
علّامه محمد باقر مجلسى به سال 1037 هجرى مساوى با عدد ابجدى جمله «جامع كتاب بحارالانوار» چشم به جهان گشود. پدرش مولا محمد تقى مجلسى از شاگردان بزرگ شيخ بهايى و در علوم اسلامى از سرآمدان روزگار خود به شمار مي‌رفت. وى داراى تأليفات بسيارى از جمله «احياء الاحاديث فى شرح تهذيب الحديث» است. «مادرش دختر صدرالدين محمد عاشوري» است كه خود از پرورش يافتگان خاندان علم و فضيلت بود.
خاندان علامه مجلسى
خاندان علامه مجلسى از جمله پر افتخارترين خاندانهاى شيعه در قرون اخير است. در اين خانواده نزديك به يكصد عالم وارسته و بزرگوار ديده مى شود و از نزديكان علامه پس از بررسى تنها علم و فضل مشاهده مى كنيم:
1 - جد بزرگ علامه، عالم بزرگوار حافظ، ابو نعيم اصفهانى صاحب كتابهايى چون«تاريخ اصفهان» و «حلية الأولياء» است.
2 - پدر علامه، مولى محمد تقى مجلسى، معروف به مجلسى اول (1003 - 1070 هجرى) صاحب كرامات و مقامات معنوى و روحى بلند است. او محدث و فقيهى بزرگ است و كتابهايى نيز تأليف نموده است. محمد تقى مجلسى شاگرد شيخ بهايى و مير داماد است. او در علوم مختلف اسلامى تبحر داشته و در زمان خويش مرجعيت تقليد را به عهده داشته است. وى در كنار مرجعيت، از اقامه نماز جمعه و جماعت نيز غفلت نمى كرد و امام جمعه اصفهان بود. از جمله پرورش يافتگان مكتبش مى توان به:علامه مجلسى (كه بيشترين استفاده را از پدر خويش برده است)، آقا حسين خوانسارى و ملا صالح مازندرانى اشاره نمود.
3 - علامه دو برادر داشت كه آنها نيز مردانى متقى و زاهد بودند به نامهاى ملا عزيز اللّه و ملا عبد اللّه، كه براى تبليغ و نشر علوم اهل بيت عليهم السلام به هندوستان رفت و ساكن آنجا گرديد.
4 - خاندان علامه مجلسى نه تنها مردانى عالم و دانشمند به جامعه تحويل داده، بلكه زنان اين خاندان نيز پا به پاى مردان خويش قدم برداشته اند. علامه مجلسى چهار خواهر داشت كه آنان نيز هر يك داراى تأليفات و تحقيقات ارزنده اى در علوم اسلامى مى باشند. از جمله تأليفات آنان مى توان به:شرح كافى، المشتركات فى الرجال، شرح شرايع الإسلام، شرح مطالع و شرح قصيده دعبل خزائى اشاره نمود. همسران اين زنان عالم و بزرگوار نيز از علماى بزرگ بودند. كسانى همچون ملا صالح مازندرانى، ملا ميرزاى شيروانى، ملا على استرآبادى و ميرزا محمد فسايى.
5 - علامه مجلسى داراى 5 پسر بود كه همگى از محضر علم و معارف پدر بهره مند شدند و به مدارجى بالا دست يافتند.
6 - دامادهاى علامه هم كه 5 نفر بودند از طلاب و فضلاى آن زمان بودند و علامه با عنايتى خاص نسبت به دامادها، دختران خويش را به ازدواج آنان درمى آورد.علاوه بر اينها خاندانهاى بزرگى از علماى آن عصر مرتبط با علامه مجلسى بودند، مانند وحيد بهبهانى، بحر العلوم، طباطبايى بروجردى،
ميرزا عبد الله افندى صاحب رياض العلما، شهرستانى و... مقام علمى علامه مجلسى آنچنان شهرتى در علوم مختلف اسلامى دارد كه محتاج هيچ بيان و توضيحى نيست. نام علامه مجلسى چون آفتابى بر آسمان فقاهت و اجتهاد مى درخشد.علامه مجلسى از جمله بزرگانى است كه از جامعيت خاصى برخوردار بود. او در علوم مختلف اسلامى مانند تفسير، حديث، فقه، اصول، تاريخ، رجال و درايه سرآمد عصر بود. نگاهى اجمالى به مجموعه عظيم بحار الأنوار اين نكته را بخوبى آشكار مى سازد. اين علوم در كنار علوم عقلى همچون فلسفه، منطق، رياضيات، ادبيات،   لغت، جغرافيا، طب، نجوم و علوم غريبه از او شخصيتى ممتاز و بى نظير ساخته است.نظرى گذرا به «كتاب السماء و العالم» در بحار الأنوار اين جامعيت را بخوبى نمايان مى سازد.برخى علامه مجلسى را در طول تاريخ اسلامى از حيث جامعيت در علوم و فنون گوناگون بى نظير دانسته اند.علامه ريزبينى و نكته سنجى هاى بسيار زيبايى پيرامون روايات مشكل دارد. بيانهاى علامه در ذيل روايات و آيات قرآن بسيار دقيق و زيبا است و كمتر مى توان در آنها خطا و اشتباهى يافت. علامه مجلسى، علاوه بر علومى چون روايات اهل بيت عليهم السلام در فقه نيز تبحرى بالا داشته، گرچه اكثر مجلدات فقهى بحار مجال پاكنويس شدن نيافته است.
تحصيلات
علامه از همان اوان کـودکـى تحت تربيت و تعليم پـدر دانشمند و در سايه تـوجه خـاص آن بزرگـوار، پرورش پيدا نمود و بـا هـوش سـرشار و استعداد خـدادادى و پشتکار مخصـوص به تحصيل علـوم متـداوله عصـر در حـوزه علمـى اصفهان پرداخت.
و با توجه به تـوانايـى ذاتـى در مـدت کوتاهى مراحل مختلف علمـى و تحصيلى را طى کرده و سپـس به گـرد آورى علـم حـديث و آثار اهل بيت عصمت و طهارت دل بست و تحقيق و پژوهش عميقانه در آن فـن شريف مبذول داشت و تلاش خود را در ايـن مـورد متمـرکز نمـوده تمام اوقـاتـش را صـرف آن کـرد تـا اينکه منشـأ تحـولـى بزرگ در روزگـار خـود گـرديد.
دعاى خير پدر
از ملا محمد تقى مجلسى پدر علامه مجلسى نقل کرده اند که فرمـود : در يکـى از شبها بعد از نماز شب يک حالت خـوشـى به مـن دست داد که فهميدم هر حاجتى از خدا بخـواهـم بر آورده مى شود و فکر کردم، در امـور دنيا و آخرت چه چيز از خـدا مسئلت بنمايـم ناگاه صداى گـريه محمـد بـاقـر از گهواره بلنـد شد. عرض کردم الهى به حق محمد و آل محمـد (صل الله عليه وآله) اين طفل را مروج ديـن خـودت و نشر کننده احکام سيد رسولانت قرار بده و او را موفق کـن به تـوفيقـاتـى که انتهايـى بـراى آن نبـاشـد, شکـى نيست که دعاى والـد در حق ايـن فرزنـد شايسته مستجاب و به درجات عاليه دست يافت.
آفتابى بر منبر
مجلسى كه در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدريس اشتغال داشت بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و درس دادن مشغول گشت.»[8] در پاى درس او بيش از هزار طلبه مي‌نشستند و از نور علم و معرفت دل‌هاى خود را جلا مي‌دادند. سيد نعمت الله جزايرى كه نامي‌ترين شاگرد اوست، مي‌گويد:‌
«با آنكه در سن جوانى به سر مي‌برد چنان در علوم تتبع كرده بود كه احدى از علماى زمانش به آن پايه نرسيده بودند.»[9] «هنگامى كه در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه مي‌كرد هيچ كس فصيح‌تر و خوش كلام تر از او نديدم. حديثى كه شب مطالعه مي‌كردم چون صبح از او مي‌شنيدم چنان بيان مي‌كرد كه گويى هرگز آن را نشنيده‌ام.»‌[10] تواضع و بزرگمنشى او چنان بود كه بسيارى از بزرگان حوزه براى نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علّامه به طلاب جوان گاهى به پاى درس ايشان حاضر مى شدند. «شيخ محمد فاضل – با اينكه مجلس درس و مباحثه داشت – به حوزه درس علّامه حاضر مي‌شد و عملاً به طلاب درس تواضع مي‌آموخت و علّامه نيز در مقابل به شاگردانش اظهار مي‌داشت استفاده او از من كمتر از استفاده من از اوست بلكه استفاده من از او بيشتر است.»[11]
سفر با سلاح قلم
علّامه هيچگاه در سفر، قلم – اين سلاح حوزوى – را از خود جدا نمي‌ساخت و همواره آن را چون دل خويش صيقل مى داد و با آن به راز و نياز مي‌پرداخت. «علّامه جلد بيست و دوم بحار الانوار را در نجف اشرف بعد از مراجعت از سفر حج تأليف نمود.[15]» و «در مراجعت از سفر خراسان در بين راه ترجمه خطبه امام رضا (عليه‌السلام) و رساله وجيزه رجب را نگاشت.»[16]
هنگام سفرهاى علّامه طلاب فرصت را غنيمت مي‌شمردند و با او همراه مي‌شدند تا در فضايى ساده و دوستانه سعادت واقعى را در كلام او جستجو كنند « مير محمد خاتون آبادي مي‌گويد: من در اوان كودكى در تحصيل حكمت و معقول حريص بودم و تمام اوقات عمر خود را در آن مصروف مي‌داشتم تا آنكه در راه حج به صحبت علّامه مولى محمد باقر مجلسى مشرف گرديدم و با او ارتباط نزديك يافتم و از نور علم و هدايتش رهبرى شدم و به تحصيل و تتبع در كتب فقه و حديث و علوم مشغول شدم و مدت چهل سال بقيه عمرم را از فيوضات او بهره‌مند شدم.»[17]
« در روزهايى كه علامه در مشهد مقدس براى زيارت مشرف بود جمعى  انبوه از علماء فضلا و طلاب جهت استفاده از علوم او تقاضاى درس حديث مي‌كردند و علّامه مجلسى چهل حديث (اربعون حديث) را در اين ايام نوشت.» هنگامى كه علّامه شرح اربعين را به اتمام رساند يكى از فضلاى اهل سنت بعد از ديدن كتاب از راه انصاف و محبت گفت: ما گمان مي‌كرديم پايه علمى علّامه مجلسى منحصر به ترجمه كتاب از عربى به فاسى است تا اينكه كتاب «اسماء و العالم» بحار و «شرح اربعين» او را ديدم، دانستم كه علّامه مجلسى دانايى است كه مافوق او در علم نمي‌باشد.»
غروب غمگين
عالم خستگي ناپذير مرحوم علامه مجلسي (رحمة الله عليه) پس از عمري در راستاي احياي احاديث گرانبهاي اهل بيتعصمت و طهارت (عليهم السلام) سپري شد بالاخره در 27 رمضان سال 1111 ق. وفات نمود و پيكر پاك ايشان در كنار مسجد جامع اصفهان و در كنار مزار پدر فرزانه اش محمد تقي مجلسي سپرده شد.[18]
محراب بحار
علّامه مجلسى با خود چنين انديشيد كه بايد گهرهاى گرانبهاى اهل بيت (عليهم‌السلام) را كه از اطراف و اكناف جمع كرده است در قالب محرابى زيبا به نام «بحارالانورا» بگنجاند تا نه تنها طلاب بلكه تمام شيعيان در اين محراب به سوى قبله دلها يعنى كلام اهل بيت به نماز عشق بايستند و بدين وسيله راه را از چاه و درست را از نادرست تشخيص دهند تا هر زمان هر مكتبى درباره هر مطلبى كلامى از اهل بيت خواست شيعيان با انگشت اشاره محراب زيباى «بحار» را نشانه روند. از اين رو دست به كارى عظيم زد و شروع به نگارش اين دايرة المعارف بزرگ تشيع كرد.
علّامه در مقدمه بحارالانوار چنين مي‌نگارد: «درآغاز كار به مطالعه كتابهاى معروف و متداول پرداختم وبعد از آن به  كتابهاي ديگرى كه در طى اعصار گذشته به علل مختلف متروك و مهجور مانده بود رو آوردم. هر جا كه نسخه حديثى بود سراغ گرفتم و به هر قيمتى كه ممكن شد بهره‌بردارى مي‌كردم. شرق و غرب را جويا گشتم تا نسخه‌هاى بسيار گرد آورى نمودم. در اين مهم دينى جماعتى از برادران مذهبى مرا يارى نمودند و به شهرها و قصبه‌ها و بلاد دور سركشيدند تا به فضل الهى مصادر لازم را به دست آوردند … بعد از تصحيح و تنقيح كتابها بر محتواي آنها واقف شدم، نظم و ترتيب كتاب‌ها را نامناسب ديدم و دسته بندى احاديث را در فصل‌ها و ابواب متنوع راهگشاى محققان و پژوهشگران نيافتم. از اين رو به ترتيب فهرستى همت گماشتم كه از هر جهت جالب و مفيد باشد. در سال 1070 هجرى اين فهرست را نا تمام رها كردم و از فهرست بندى ساير كتابها دست كشيدم كه اقبال عمومى را مطلوب نديدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع ديدم… . ترسيدم كه در روزگارى بعد  از من باز هم نسخه‌هاى تكثير شده من در طاق نسيان متروك و مهجور شود و يا مصيبتى از ستم غارتگران زحمات مرا در تهيه نسخه‌ها بر باد دهد، لذا راه خود را عوض كردم – از خدا يارى طلبيدم – و به كتاب بحارالانوار پرداختم.
… در اين كتاب پربار قريب 3000 باب طى 48 كتاب علمى خواهيد يافت كه شامل هزاران حديث است، شما در اين كتاب براى اولين بار با نام برخى از كتابها آشنا مي‌شويد كه سابقه علمى ندارند و طرح آن كاملاً تازه است.
پس اى برادران دينى كه ولايت امامان را در دل و ثناى آنان را بر زبان داريد به سوى اين خوان نعمت بشتابيد و با اعتراف و يقين كتاب مرا دست به دست ببريد و با اعتماد كامل به آن چنگ بزنيد و از آنان نباشيد كه آنچه را در دل ندارند بر زبان مي‌آورند.»[12]
اما فرصت كم و مشاغل زياد او مانع از آن شد كه به تصحيح روايات بپردازد. به همين علت در مقدمه چنين نگاشت: «در نظر دارم كه اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهى مساعدت نمايد شرح كاملى متضمن بر بسيارى از مقاصدى كه در مصنفات ساير علما باشد بر آن «بحارالانوار» بنويسم و براى استفاده خردمندان ، قلم را به قدر كافى پيرامون آن به گردش درآورم.»[13]
علامه مجلسى قدرت تصحيح روايات و احاديث را به خوبى دارا بود همان گونه كه اين قدرت و ژرف نگرى خود را در مراة‌العقول به نمايش گذارده است.
حضرت امام خمينى (ره) درباره بحارالانوار مي‌فرمايد: «بحار خزانه همه اخبارى است كه به پيشوايان اسلام نسبت داده شده،  چه درست باشد يا نادرست، در آن كتابهايى هست كه خود صاحب بحار آنها را درست نمي‌داند و او نخواسته كتاب علمى بنويسد تا كسى اشكال كند كه چرا اين كتاب‌ها را فراهم كردي!». [14]
کتابخانه علامه مجلسي
با توجه به کتاب بحار الانوار و با توجه به وصيت نامه ايشان که اسامي چندين کتابخانه را ذکر مي کند که کتاب هاي آنها به ايشان منتقل شده است از آن جمله:
۱)کتابخانه علامه مولي محمد تقي مجلسي پدر بزرگوار
۲)کتابخانه حافظ کاظم
3)کتابخانه سيد محمد علي
۴)کتابخانه شاه ابو تراب
۵)کتابخانه سيد حسن آل يراق
۶)کتابخانه ميرزا غياث و غيره
عظمت و اهمييت اين کتابخانه معلوم مي شود و چنان چه مشهور است علامه مجلسي ۲۰۰ اصل از اصول چهار صد گانه معتبر نزد شيعه را در اختيار داشته است. پس از وفات علامه مجلسي کتابهايش بين اولاد او تقسيم شد و به قانون طبيعت در اندک مدتي متلاشي گرديد و هريک از آن کتب به کتابخانهاي منتقل شد.
آلبرت اينشتن و علامه مجلسی
آلبرت اينشتين(فوت 1955 م) در رساله ي پاياني عمر خود با عنوان: "دي ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein – 1954 يعني:"بيانيه" که در سال 1954 آن را در امريکا و به آلماني نوشته است - اسلام را بر  تمامي اديان جهان ترجيح ميدهد و آن را کاملترين ومعقولترين دين مي داند. اين رساله در حقيقت همان نامه نگاري محرمانه ي اينشتين با آيت الله العظمي بروجردي (فوت1340ش =1961م) است که توسط مترجمين برگزيده شاه ايران محرمانه صورت پذيرفته است اينشتين در اين رساله "نظريه نسبيت" خود را با آياتي از قرآن کريم و احاديثي از (نهج البلاغه) وبيش از همه (بحارالانوار) علامه مجلسي (که از عربي به انگليسي توسط  حميد رضا پهلوي (فوت1371ش) و.. .ترجمه وتحت نظر آيت الله بروجردي شرح مي شده) تطبيق داده و نوشته که هيچ جا در هيچ مذهبي چنين احاديث پر مغزي يافت نميشود وتنها اين مذهب شيعه است که احاديث پيشوايان آن نظريه ي پيچيده "نسبيت" را ارائه داده  ولي اکثر دانشمندان نفهميده اند از آنجمله حديثي است که علامه ي مجلسي در مورد  معراج جسماني رسول اکرم(ص) نقل ميکند که: هنگام برخاستن از زمين دامن يا پاي مبارک پيامبر به ظرف آبي ميخورد و آن ظرف واژگون ميشود.اما پس از اينکه پيامبر اکرم(ص) از معراج جسماني باز ميگردند مشاهده ميکنند که پس از گذشت اين همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ريختن روي زمين است ...اينشتين اين حديث را از گرانبهاترين بيانات علمي پيشوايان شيعه در زمينه ي "نسبيت زمان" دانسته و شرح فيزيکي مفصلي بر آن مينويسد...همچنين اينشتين در اين رساله "معاد جسماني" را از راه فيزيکي اثبات ميکند(علاوه بر قانون سوم نيوتون=عمل وعکس العمل). او فرمول رياضي معاد جسماني را عکس فرمول  معروف "نسبيت ماده و انرژي" ميداند:
                                                          E = M.C2 >> M = E :C2
يعني اگر حتي بدن ما تبديل به انرژي شده باشد دوباره عينا" به ماده تبديل شده و زنده خواهد شد. او همچنين در همين رساله عقيده ي به "وحدت وجود" را از خرافات هاي شايع شده توسط ملا صدرا تلقي کرده و آن را از ديدگاه "فيزيک کلاسيک" و "فيزيک نسبيتي" به شدت مورد حمله قرار مي دهد ...بطور خلاصه: او ميگويد: هر موجودي داراي حيطه و مرز فيزيکي خاص خود است(حيز وجودي) که امکان ندارد با موجود يا وجود ديگري اتحاد يا وحدت داشته يا بيابد...در رابطه با "عقل" نيز با کمال شگفتي - انيشتين نظريه ي اخباريون شيعه را ( که عقل را نسبي ميدانند و در حريم شرع و دين آن را بکار نميبرند) صحيح دانسته و ميگويد: حق با اخباري هاي شما ست وهنوز زود است که مردم اين را بفهمند..در ادامه نيز فرمول رياضي خاصي براي "عقل نظري بشر" ارائه داده و "نسبيت" آن را اثبات ميکند... . اينشتين در اين کتاب همواره از آيت الله بروجردي با احترام و به لفظ"بروجردي بزرگ" ياد کرده و از شادروان پروفسور حسابي نيز بارها  با لفظ"حسابي عزيز" ياد کرده است.
3000000دلار بهاي خريد اين رساله توسط پروفسورابراهيم مهدوي( مقيم لندن) با کمک يکي از اعضاء شرکت اتومبيل" بنز" از يک عتيقه فروش يهودي بوده و دستخط اينشتين در تمامي صفحات اين کتابچه توسط خطشناسي رايانه اي چک شده و تاييد گشته که او اين رساله را به دست خود نوشته است. اصل نسخه ي اين رساله اکنون جهت مسائل امنيتي به صندوق امانات سري لندن - بخش امانات پروفسور ابراهيم مهدوي- سپرده شده و نگهداري ميشود...
علامه مجلسی و مباحث کلامی
محققان و انديشمندان راه هاي وصول به حقيقت را از چهار طريق ياد کرده اند:
حکمت مشايي بنيانگذاراين مکتب ارسطودر 322 قبل از ميلاد مسيح بوده و چون عقايد خود را در حين راه رفتن براي شاگردان خود بيان مي کرد بعدها پيروان اين مکتب در جهان اسلامي به مشاييان مشهور شدند. در حکمت مشايي اصل داوري با عقل و استدلال است. درقرن پنجم هجري اين مکتب به وسيله ابن سينا در جهان اسلام رواج يافت
مباحث کلامي ( متکلمان) : در علم کلام تفکر و دلايل عقلي منطبق با شرع و فقه راهنماي طالب معرفت است. بزرگاني چون علامه مجلسي – شيخ مفيد – خواجه نصير الدين طوسي – مقدس اردبيلي بدين علم شهرت دارند
حکمت اشراقي : موسس اين مکتب شيخ شهاب الدين سهروردي در قرن ششم هجري بوده است.
حکمت عرفاني : در اين حکمت رسيدن به حقيقت از طريق علم و عقل , غير ممکن است و عقل جزيي و حسابگر را در آن راهي نيست. سالک تنها راه رسيدن به حقيقت را کشف و شهود مي شمارد و نزديکترين راه براي رسيدن به معرفت حق را اشراقات قلبي مي داند.
حکايتي درباره ريا و اخلاص ازعلامه مجلسي
حکايتي را درباره علامه مجلسي نقل مي کنند که نمي دانم تا چه حد درست است، ولي به هر حال، پيام اين داستان واقعيت دارد، گرچه به اين شکل هم اتفاق نيافتاده باشد. نقل مي کنند پس از رحلت مرحوم علامه مجلسي، ايشان را در خواب ديدند و پرسيدند چه چيزي موجب نجات شما شد و از بين اين همه خدمت هايي که انجام داده ايد و کتابهايي که نوشته ايد و تدريس هايي که داشته ايد، کدام براي شما نافع تر بود؟ ايشان فرمودند: هيچ کدام از کارهايي که انجام دادم آن اثري را که انتظار داشتم به همراه نياورد و هنگام حساب، هر کدام نقص و ايرادي داشت. پرسيدند پس چه چيزي دست شما را گرفت؟ فرمود: روزي از کوچه اي رد مي شدم و سيبي در دستم بود. در اين حال زني هم (که گويا يهودي بوده) در حالي که بچه اي در بغل داشت از آنجا عبور مي کرد. کودک نگاهش به سيبي که در دستم بود افتاد و من از حرکات او فهميدم تلاش دارد سيب را از دست من بگيرد. مادرش که متوجه شد، او را منع کرد و دستش را کشيد. من براي شاد کردن آن کودک، جلو رفتم و آن سيب را به او دادم. در اين دنيا به من گفتند کار صد در صد خالص تو همين يک کار بود که هيچ شائبه اي از تملق سلطان، شهرت و فضل علمي خود را به رخ ديگران کشيدن و ... نداشت! آن سيب را فقط براي رضاي خدا دادم تا دل آن کودک شاد شود.
علوم علامه مجلسي
اين عالم بزرگوار به كليه علومي كه مجتهدان بدان نياز دارند از قبيل صرف و نحو و معاني بيان و لغت و رياضي و فلسفه و حكمت و تاريخ و تفسيروحديث و رجال و درايه و اصول فقه و كلام احاطه كامل داشتند و در بيشتر آنها صاحب نظر بوده است.
محل سكونت
محل سكونت:محل منزل علامه مجلسي به طور قطع و يقين معلوم نيست اما بر حسب قرائن محل آن در كوچه امام جمعه در جنب مسجد جامع قرار داشته است.
مقام علمى‏
ايشان شيفته مقام اجتماعي و نفوذ در حکومت و مردم نگرديده بلکه در سايه دانش اندوزي از محضر بزرگاني همچون پدرش محمد تقى مجلسى در علوم نقلى و مرحوم آقا حسين خوانسارى در علوم عقلى لقب پر افتخار علامه را از بزرگانى همچون وحيد بهبهانى ، علامه بحر العلوم و شيخ اعظم انصارى اخذ کرد. اين بزرگان که هريک دريايى متلاطم از علوم و معارف اسلامى هستند با ديدن مقام و منزلت علامه مجلسى اين لقب را در مورد او به کار بردند، علاوه بر موارد فوق علامه از طرف مولا محمد صالح مازندرانى (متوفاى 1086 هجرى) ملا محسن فيض کاشانى (متوفاى 1091 هجرى)سيد على خان مدنى صاحب شرح معروف بر صحيفه سجاديه عليه‏السلام (متوفاى 1120 هجرى) شيخ حرّ عاملى مؤلف کتاب وسائل الشيعه (متوفاى 1104 هجرى) صاحب اجازه و مشايخ نقل او مي‌باشند. زيرا ايشان از جمله بزرگانى بود که از جامعيت خاصى در علوم مختلف برخوردار بود، که نگاهى اجمالى به مجموعه عظيم بحار الأنوار اين نکته را بخوبى آشکار مى‏سازد. وي در علوم مختلف اسلامى مانند تفسير، حديث، فقه، اصول، تاريخ، رجال و درايه سرآمد عصر بود، اين علوم در کنار علوم عقلى همچون فلسفه، منطق، رياضيات، ادبيات، لغت، جغرافيا، طب، نجوم و علوم غريبه از او شخصيتى ممتاز و بى‏نظير ساخته بود. که نظرى گذرا به «کتاب السماء و العالم» در بحار الأنوار اين جامعيت را بخوبى نمايان مى‏سازد. برخى جامعيت وي در علوم و فنون گوناگون را در طول تاريخ اسلامى بى‏نظير دانسته‏اند.
علامه مجلسی
ايشان روشى معتدل ما بين اصولى و اخبارى داشت. او در عين اينکه محدثى بزرگ بود به علوم عقلى هم توجهى خاص داشت. ايشان از جمله بزرگانى است که علوم عقلى همچون فلسفه را خوانده و از اساتيد اين علوم محسوب مى‏گشته ولي در عين حال همه چيز را در منبع و سرچشمه وحى يافته بود و تمام همت خويش را به نشر روايات معصومين عليهم‏السلام اختصاص داد. تنها حساسيت علامه به انحرافات در دين بود. او که در زمان خويش شيوع صوفيگرى را مى‏ديد دست به مبارزه‏اى قاطعانه با تصوف زد و در اين مسير با استعانت از اهل بيت عليهم‏السلام به پيروزى چشمگيرى نائل شد.
علامه ريزبينى و نکته سنجى‏هاى بسيار زيبايى پيرامون روايات مشکل داشته. بيانهاى ايشان در ذيل روايات و آيات قرآن بسيار دقيق و زيبا است، کمتر مى‏توان در آنها خطا و اشتباهى يافت. ايشان علاوه بر علومى چون روايات اهل بيت عليهم‏السلام در فقه نيز تبحرى بالا داشته، تا جائيکه نام مجلسى در آسمان فقاهت و اجتهاد درخشش خاصي به خود گرفته است، گرچه اکثر مجلدات فقهى بحار مجال پاکنويس شدن نيافته است.
علامه مجلسي بعد از تكميل تحصيلات خود در فنون و علوم مختلف از فقه، حديث، رجال، كلام، حكمت، و رياضي و غيره با واقع بيني مخصوصي به تحقيق در اخبار اهل بيت عصمت و طهارت «عليهم‌السلام» پرداخت، و با استفاده از استعداد فوق العاده و نفوذ معنوي و شرايط مقتضي و قدرت سلطان وقت، شاه سليمان صفوي به جمع آوري كتابهاي مربوطه و مدارك لازمه از هر مرز و بوم  همت گماشت، و با اين امكانات و اطلاعات وسيع خود و كمك شاگرداني مبرز كه همه از بزرگان و معاريف بودند، شالودة بناي عظيم كتاب (بحار الانوار) را كه به حقيقت دائره المعارف شيعه شناخته شده، پايه گذاري گشت. و احاديث اهل بيت عليهم السلام را از هر گوشه و كنار كه به دست مي آمد سواي كتب اربعه (كافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب، و استبصار) در آن ثبت و ضبط نمود.
منزلت اجتماعى‏
علامه مجلسى علاوه بر نفوذ در دربار، در ميان عامه مردم نيز از نفوذ بى‏سابقه‏اى برخوردار بود. وي قاضى و حاکم در مشاجرات و دعاوى بود. تمام امور دينى زير نظر مستقيم وي انجام مى‏گشت، تمام وجوهات به محضر ايشان فرستاده مى‏شد، سرپرستى درماندگان ، ايتام و... را نيز برعهده داشت. ايشان در سايه علم سرشار و نفوذ معنوى و بيان سحر انگيز خود مردم را از ميخانه و قهوه‏خانه‏ها به مساجد کشاند تا جائيکه در زمان وي مساجد از رونق خاصى برخوردار گرديد. خصوصا در ماه مبارک رمضان و شبهاى قدر جمعيت بى‏سابقه‏اى به مساجد روى مى‏آوردند.
وفات
علامه محمد باقر مجلسـى آن محقق پـر کار و عالـم نامـدار پـس از عمرى پر برکت که سراسر وقف خدمتگزارى به علـم و ديـن و دانـش و فرهنگ در جهان اسلام گرديد , عاقبت در سـن 73 سالگـى و در آخـريـن روزهاى ماه مبـارک رمضان سـال 1111 هـ.ق در شهر دانـش پـرور اصفهان، چشـم از جهان فرو بست و به سراى باقـى شتافت. هر چند بعضي وفات او را در 27 ماه رمضان سال 1110 مي نويسند قبر شريفش در جامع اصفهان کنار پدر بزرگوارش زيارتگاه است
لقب علامه
علامه مجلسى پـس از رحلت پدر بزرگـوارش ، به جاى او در مسجد جامع اصفهان اقامه نماز جماعت مـى نمـود ايشان از زمان شاه عبـاس دوم تا زمان شاه سلطان حسيـن داراى مقام و قدرت مطلق دينى بود و تا آخرين روزهاى حياتـش ايـن قدرت و نفـوذ همچنان رو به افزايـش و تعالـى مى رفت ، به همين مناسبت از جانب سلاطيـن صفـوى عنـوان شيخ الاسلامى که عالـى تريـن درجه روحانيت در آن عصر بـود به وى اعطا گرديـد.
شيخ الاسلام بالاترين و مهمترين منصب دينى و اجرايى در آن عصر بود.او قاضى و حاكم در مشاجرات و دعاوى بود. تمام امور دينى زير نظر مستقيم او انجام مى گشت و تمام وجوهات به محضر او فرستاده مى شد شيخ الاسلام سرپرستى درماندگان و ايتام و... را نيز برعهده داشت.نكته مهم در اينجا آن است كه علامه اين منصب را با اصرار و التماس شاه پذيرفت و در همان مجلس، شاه چند بار كلمه التماس را بر زبان آورد تا علامه راضى به پذيرفتن اين منصب گردد.علامه تا پايان عمر خويش عهده دار اين وظيفه مهم بود.
علامه،
محمد باقر مجلسى اين لقب پر افتخار را از بزرگانى همچون وحيد بهبهانى، علامه بحر العلوم و شيخ اعظم انصارى اخذ كرده است. اين بزرگان كه هريك دريايى متلاطم از علوم و معارف اسلامى هستند با ديدن مقام و منزلت علامه مجلسى اين لقب را در مورد او به كار بردند و به حق او علامه عصر خويش بود.
شهرت و لقب:علامه مجلسي را به عناوين زير ياد كرده اند:
1)آخوند مجلسي 2)صاحب بحارالانوار 3)علامه مجلسي 4)فاضل مجلسي 5)مجلسي اصفهاني 6)مجلسي ثاني 7)مجلسي دوم 8)مجلسي(به طور مطلق) 9)محدث مجلسي
تأليفات
علامه مجلسـى محقق پر کارى بـود که در عمر شريف خـويـش لحظه اى از تأليف و تحقيق نياسـود و تـوانست کتابخانه بزرگى را که يادگار نياکانـش بـود غنـى تر و پـر بارتر ساخته و جهت استفاده علاقه منـدان در اختيار دانـش پژوهان قرار دهد ، او براى به دست آوردن کتب نادر و کمياب به کشورهاى ديگر از جمله يمـن مسافرت نمود. به دست تواناى علامه مجلسـى کتب زيادى نگارش يافت که به دو بخـش ، تأليفات فارسـى و عربى قابل تقسيم است. ‏
ايشان در عمر 73 ساله خويش بيش از يکصد کتاب به زبان فارسى و عربى نوشت که اولين آنها کتاب الأوزان و المقادير يا ميزان المقادير و آخرين تأليف ايشان هم کتاب حق اليقين است، تعداد کتابهاي علامه مجلسي را به زبانهاي فارسي و عربي حدود ۲۰۰ جلد کتاب مي باشد که اگر ساير تاليفات ايشان را نيز به سبک جديد چاپ کنند کليه تاليفات او را مي توانبالغ بر ۳۰۰ جلد به قطع وزيري و هر جلدي ۴۰۰ صفحه تضمين کرد.
بحار الانواردر ۱۱۰ جلد مراه العقول در ۲۵ جلد و ملاف الاختياردر ۱۶ جلد از مهمترين آثار اوو همگي به زبان عربي است جالب اين است که تاريخ وفات وي به حساب ابجد معادل است با "جامع کتاب بحارالانوار"
از ميان آثار فارسي مجلسي ۵ کتاب از همه مهمتر مي باشد:حق اليقين در اعتقادات ـعين الحياة در اخلاق ـحليلة المتقين در آداب و احکام ـحياة قلوب در تاريخ پيامبرانو جلاالعلوم در تاريخ امامان.
 علاوه بر اينها برخى کتب علامه عبارتند از:
1-بحار الأنوار، که يک مجموعه بزرگ روايى و تاريخى 110 جلدي است و در ضمن آن تفسير بسيارى از آيات قرآن کريم هم آمده است.
2-مرآة العقول، شرح کافى ثقة الاسلام کلينى است در 26 جلد.
3-ملاذ الأخيار، شرح تهذيب شيخ طوسى است در 16 جلد.
4-الفرائد الطريفة، شرح صحيفه سجاديه عليه‏السلام است.
-5 شرح أربعين حديث، که از بهترين کتب در اين موضوع مى‏باشد.
6-حق اليقين، در اعتقادات است و به زبان فارسى نوشته شده. علامه چندين کتاب کلامى ديگر نيز دارد.
7-زاد المعاد، در اعمال و ادعيه ماهها (فارسى)
8-تحفة الزائر، در زيارات (فارسى)
9-عين الحياة، شامل مواعظ و حکم برگرفته از آيات و روايات معصومين عليهم‏السلام (فارسى)
10-صراط النجاة
11-حلية المتقين، در آداب و مستحبات روزانه و در طول زندگى (فارسى)
12-حياة القلوب در تاريخ پيامبران و ائمه عليهم‏السلام در سه جلد (فارسى)
13-مشکاة الأنوار، که مختصر حيات القلوب است (فارسى)  در آداب قرائت قرآن و دعا
14-جلاء العيون در تاريخ و مصائب اهل بيت عليهم‏السلام (فارسى)
15-توقيعات امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف همراه با ترجمه آنها
16-کتب فراوانى بعنوان ترجمه احاديث خاص مانند ترجمه توحيد مفضل و...
17-کتبى در موضوع ترجمه ادعيه و زيارات همچون زيارت جامعه کبيره و دعاى سمات و...
18-رساله‏هاى فراوان فقهى که به جهت اختصار از آنها نام نمى‏بريم کتابهايى نيز در موضوعات مختلف از قبيل تفسير، رجال، تراجم و... از علامه به يادگار مانده است.
 مراه العقول في شرح اخبار الرسول در شرح اصول کافي
الوجيزه في الرجال
الفوائد الطريقه في شرح الصحيفه السجاديه
رساله الاوزان
المسائل الهنديه
رساله اعتقادات
رساله في الشکوک
مقياس المصابيح
ربيع الاساييع
رساله در شکوک
رساله ديات
رساله در اوقات
رساله در جفر
رساله در بهشت و دوزخ
رساله اختيارات ايام
ترجمه عهدنامه اميرالمومنين (ع ) به مالک اشتر
 شرح هاي دعاي جوشن کبير
رساله در رجعت
رساله در آداب نماز
رساله در آداب نماز
نکته قابل توجه در آثار علامه مجلسى آن است که ايشان اکثر عناوين کتبش را کتابهاى فارسى تشکيل مى‏دهد و اين نکته توجه علامه را به هدايت جامعه خويش که فارسى زبان بودند بخوبى نشان مى‏دهد.
صرف نظر از تأليف و تصنيف و تحقيق و آنهمه مراتب علمي و فقهي و ادبي و حكمي، كه در تأليفاتش بكاربرده است، بالغ بر يك ميليون و چهار صد هزار بيت شعر نيز گفته است كه اگر بر همه روزهاي عمر علامه مجلسي ( از ابتداي تولد تا انتهاي عمر ) تقسيم شود 53 بيت در روز خواهد بود
شاگردان علامه
بيش از يكهزار نفر از طلاب و دانش پژوهان از محضر پر فيض علامه مجلسى استفاده نموده اند. علامه اجازهاى فراوانى نيز به شاگردان خويش داده است.
از جمله شاگردان علامه اند:
1 - سيد نعمت اللّه جزائرى
2 - جعفر بن عبد اللّه كمره اى اصفهانى
3 - زين العابدين بن شيخ حرّ عاملى
4 - سليمان بن عبد الله ماحوزى بحرانى
5 - شيخ عبد الرزاق گيلانى
6 - عبد الرضا كاشانى
7 - محمد باقر بيابانكى
8 - ميرزا عبد الله افندى اصفهانى مؤلف محترم رياض العلماء
9 - سيد على خان مدنى مؤلف گرانقدر رياض السالكين (شرح صحيفه سجاديه عليه السلام)
10 - شيخ حرّ عاملى
11 - ملا سيما، محمد بن اسماعيل فسايى شيرازى
12 - محمد بن حسن، فاضل هندى و...
اساتيد
متأسفانه با آنكه اطلاعات ما در مورد زندگى علامه مجلسى فراوان است، پيرامون اساتيد او اطلاع كمى در دست داريم. البته مشايخ روايت علامه را مى شناسيم اما اينكه علامه محضر درسى چه كسانى را درك كرده مبهم است.
از جمله اساتيد و مشايخ نقل علامه اند:
1 - پدرش محمد تقى مجلسى (متوفاى 1070 هجرى) كه استاد علامه در علوم نقلى بوده است.
2 - مرحوم آقا حسين خوانسارى (متوفاى 1098 هجرى)، فرزند آقا جمال كه استاد علامه در علوم عقلى بوده است.
اين دو بزرگوار اساتيد علامه هستند، اما مشايخ نقل او:
3 - مولا محمد صالح مازندرانى (متوفاى 1086 هجرى)
4 - ملا محسن فيض كاشانى (متوفاى 1091 هجرى)
5 - سيد على خان مدنى صاحب شرح معروف بر صحيفه سجاديه عليه السلام (متوفاى 1120 هجرى)
6 - شيخ حرّ عاملى مؤلف كتاب وسائل الشيعه (متوفاى 1104 هجرى).
لازم به ذكر است كه اين دو تن علاوه بر اجازه هايى كه به علامه داده اند از ايشان اجازه هم گرفته اند بنا بر اين جزء شاگردان علامه نيز محسوب مى گردند.  
 منبع :majlesi.net



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1369
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : موعظه
ت : پنج شنبه 19 تير 1393

علامه محمد تقی جعفری
استاد علامه محمد تقي جعفري قدس سره به سال 1304 خورشيدي در شهر تبريز متولد شد و پس از تحصيلات عاليه علوم اسلامي در شهر تبريز، تهران، قم و نجف اشرف در محضر آيات عظام، ميرزا فتاح شهيدي، شيخ محمدرضا تنكابني، شيخ كاظم شيرازي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد ابوالقاسم خويي و سيد محسن حكيم كسب فيض نمود.
تا حال حاضر بيش از هشتاد اثر از آثار استاد به طبع رسيده است و چاپ بعضي از آنان همچون شرح مثنوي در 15 جلد مكرر را تجديد گرديده است. ضمناً تحت نظارت ايشان و طي 12 سال كاملترين كشف الابيات مثنوي مولوي در 4 جلد رحلي تحت عنوان «از دريا به دريا» منتشر شده است.
از آثار برجسته ايشان شرح و تفسير بر نهج البلاغه مي باشد كه 27 جلد آن به زبان فارسي چاپ و منتشر شده است. ديگر اثر نفيس استاد جعفري، در زمينه بررسي و مقايسه افكار مولانا با فلسفه ها و جهان بيني هاي شرق و غرب مي باشد كه تحت عنوان مولوي و جهان بيني ها چاپ شده است.
در زمينه حقوق بشر و مقايسه آن با حقوق بشر در اسلام، كتاب مفصل و مشروحي به قلم ايشان منتشر شده كه نظريات جديد آن در كنفرانس اسلامي طرح ومورد استفاده قرار گرفته است. كتاب مزبور به زبان انگليسي نيز ترجمه و چاپ شده است و به زبان ژاپني توسط يكي از اساتيد دانشگاه ناكويا در دست ترجمه است.
بيش از 60 كتاب و مقاله ديگر استاد علامه جعفري هنوز منتشر نشده و در آينده به طبع خواهند رسيد. كه به اين ترتيب مجموعه آثار منتشر نشده ايشان متجاوز از 150 عنوان مي گردد. كتاب هاي ايشان در زمينه هاي: فقه، علوم سياسي، روان شناسي، علوم تربيتي، معارف اسلامي، نظريه زيبايي و هنر در اسلام مباحث فلسفي و كلامي، مشحون از آرا و نظريات ابتكاري و بديع است.
تاكنون ده ها نويسنده، استاد و محقق و متفكر از سراسر جهان با ايشان مذاكرات علمي  داشته اند كه بيش از 50 فقره از اين مذاكرات در 2 جلد كتاب تحت عنوان «تكاپوي انديشه ها» منتشر شده است.
لازم به ذكر است كه مكاتبات علمي علامه جعفري با برتراند راسل فيلسوف شهير انگليسي كه طي آنها، استاد جعفري به برخي از نظريات راسل انتقاد وارد ساخته، در بعضي از كتاب هاي ايشان مثل: نقد و بررسي افكار راسل، توضيح و بررسي مصاحبه راسل ـ وايت مكرر به چاپ رسيده است. همچنين كتابي تحت عنوان «بررسي و نقد سرگذشت انديشه ها» حاوي تحليل و نقد نظريات آلفرد نورث وايتهد پدر منطق رياضي كه يكي از بزرگترين فلاسفه اروپا مي باشد، چاپ و منتشر شده است.
ضمناً كتاب هايي به قلم ايشان در نقد و تحليل فلسفه پوزيتيويستي و نئوپوزيتيويستي معاصر غرب چاپ و منتشر شده است. كه از آن جمله مي توان به شرح و نقد نظريات كانت، هگل، دكارت و ديويد هيوم اشاره نمود.
استاد فقيد علامه محمد تقي جعفري (ره) بر اثر بيماري در تاريخ 25/8/1377 به رحمت ايزدي پيوست. روحش شاد و يادش گرامي باد
فهرست آثار علامه محمدتقي جعفري (قدس سره)
در فقه:
1ـ رسائل فقهي كه شامل مطالب زير است:
ـ طهارت اهل كتاب
ـ ذبايح اهل كتاب
 ـ عدم انحصار زكات در موارد نه گانه
 ـ قاعده لاضرر و لاضرار
ـ حليت و حرمت گوشت انواع حيوانات
ـ حقوق حيوانات در فقه اسلامي
ـ كيفر سرقت در اسلام
ـ مقايسه حقوق بشر در اسلام و غرب
ـ بحثي درباره امر به معروف و نهي از منكر
ـ حرمت سقط جنين
ـ مسئوليت مدني ناشي از جرم كودكان بزهكار در فقه و حقوق اسلامي
2ـ حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب (فارسي و انگليسي)
3ـ الرضاع
در فلسفه:
1ـ جبر و اختيار
2ـ مجموعه مقالات كه شامل موضوعات زير است:
ـ برهان كمالي دكارت بر وجود خداوند
ـ برهان كمالي (وجويي) در اثبات خدا
ـ هدف زندگي
ـ مقدمه اي بر مفهوم فلسفه مالكيت
ـ حركت و تحول
ـ حركت و تحول از ديدگاه قرآن
ـ طبيعت و ماوراي طبيعت
ـ علم در خدمت انسان
ـ رابطه علم و حقيقت
ـ علم و عرفان از ديدگاه ابن سينا
ـ علم از ديدگاه اسلام
ـ اميد و انتظار
3ـ ارتباط انسان و جهان
4ـ ايده آل زندگي و زندگي ايده آل
5ـ نقد نظريات ديويد هيوم در چهار موضوع فلسفي
ـ مفاهيم و انديشه هاي مجرد
ـ خويشتن
 ـ عليت
ـ استي و بايستي
7ـ بررسي و نقد برگزيده افكار راسل
8ـ زيبايي وهنر از ديدگاه اسلام
9ـ حكمت اصول سياسي اسلام (فلسفه سياسي اسلام) اين كتاب ترجمه و تفسير فرمان مبارك حضرت امير المؤمنين (ع) به مالك اشتر است.
10ـ بررسي و نقد كتاب (سرگذشت انديشه ها) كه مهمترين كتاب آلفرد نورث وايتهد در فلسفه مغرب زمين است.
11ـ پيام خرد،‌ اين كتاب حاوي تعدادي از سخنراني هاي بين المللي مي باشد كه به عنوان نمونه مي توان به سخنان ايشان تحت عنوان (تقسيم بندي فلسفه ها) در يونان در دانشگاه آتن اشاره نمود.
پس از اين سخنراني و بيان اين تقسيم بندي جديد در فلسفه، آقاي پروفسور «موچوبولوس» استاد بزرگ فلسفه در دانشگاه آتن درباره استاد علامه جعفري اين مطالب را بيان كرد: همان گونه كه در معرفي استاد گفتم: ايشان بسيار عميق به مسائل مي نگرند. امروز شما آقايان و خانم ها با سخنراني علامه جعفري مي توانيد اين موضوع را تأئيد كنيد كه استاد علامه جعفري تقسيم بندي جديدي را كه براي علم و فلسفه و انواع آن مطرح كرده اند بسيار جالب است و با توجه به افكار ايشان مي توان خطوط اصلي فلسفه و وظايف آينده فيلسوف را تعيين كرد.
12ـ فلسفه دين
13ـ تحقيقي در فلسفه علم
14ـ فلسفه و هدف زندگي
15ـ فلسفه و نقد سكولاريزم
16ـ مقدمه اي بر فلسفه
17ـ مولوي و جهان بيني ها
18ـ تعاون الدين و العلم
19ـ الامر بين الامرين
20ـ نهايت الادراك الواقعي بين الفلسفه القديمه و الحديثه
21ـ آفرينش و انسان
22ـ موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني
در عرفان:
1ـ عرفان اسلامي
2ـ آيا شريعت طريقت و حقيقت با يكديگر متفاوتند؟
3ـ نيايش امام حسين (ع) در صحراي عرفان (به زبان فارسي و عربي)
4ـ تفسير و نقد و تحليل مثنوي (15 جلد)
5ـ حضرت علي (ع) و عرفان
6ـ علل و عوامل جذابيت سخنان مولوي
در علم النفس:
1ـ آيا جنگ در طبيعت انسان است؟
2ـ وجدان
در معارف اسلامي:
1ـ ترجمه و تفسير نهج البلاغه (27 جلد)
2ـ ترجمه كامل نهج البلاغه (1 جلد)
3ـ انسان در ديدگاه قرآن
4ـ مبدا اعلا
 5ـ امام حسين (ع) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت
6ـ شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي
7ـ علم از ديدگاه علي
8ـ علم و دين در حيات معقول
9ـ اخلاق و مذهب
10ـ شناخت از ديدگاه علمي و قرآن
در ادبيات و تحقيقات در مباني آنها:
1ـ سه شاعر (حافظ، سعدي، نظامي)
2ـ حكميت و اخلاق و عرفان در شعر نظامي گنجوي (به زبان فارس يو روسي)
3ـ تحليل شخصيت خيام (بررسي آرا فلسفي، ادبي، علمي و ديني)
4ـ از دريا به دريا (كشف الابيات مثنوي مولوي در 4 جلد)
در مباحث علمي:
1ـ عمل تجويد ذهن
2ـ بحثي در قانون تعادل در روش تجزيه اي و تركيبي
3ـ دانش ها و ارزش ها در مجراي قوانين علمي
در مديريت:
1- انگيزش مديريت در اسلام و نقد انگيزش هاي معاصر
 در فرهنگ:
1ـ فرهنگ پيرو ـ فرهنگ پيشرو
 2ـ طرحي براي انقلاب فرهنگي
منبع:aviny.com



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1402
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : پنج شنبه 19 تير 1393

حدیث شریف کسا در سخنان آیت الله بهجت (ره)

 شاید همین تصریحی که در حدیث کسا درباره برطرف شدن مشکلات است موجب شده بود که حضرت‌ آیت‌الله‌ بهجت‌ قدس‌سره برای رفع گرفتاری‌ها و شفای بیماران، به قرائت این حدیث توصیه کند و به قرائت جمعی آن، توجه خاصی داشته باشد.

حدیث شریف کسا، روایتی است از عظمت پنج‌تن آل عبا، روایتی جالب و جاذب از پنج بزرگواری که محور عالم هستی هستند؛ فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش. سلام الله علیهم اجمعین.

حضرت آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره مانند دیگر عالمان بزرگ شیعه توجه ویژه‌ای به این حدیث داشت. شاید چشم‌گیرترین امری که در این‌باره از ایشان مشهود بود، قرائت دائمی حدیث کسا بود. ایشان شب‌ها این حدیث را قرائت می‌کرد و حتی در سالیانی دورتر، افراد خانواده را گرد هم می‌آورد و به همراه ایشان حدیث کسا می‌خواند. گاهی هم در لابه‌لای کلامش به فرازهای آن روایت اشاره می‌کرد و گاهی هم صراحتاً درباره حدیث کسا سخن می‌گفت. باور ایشان این بود که امام عصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف به مجالس حدیث کسا توجه ویژهای دارند. گاهی هم در پاسخ به شبهاتی که درباره سند این روایت مطرح می‌شد، مطالب روشن‌گری بیان می‌فرمودند؛ به‌عنوان مثال حضرت آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره معتقد بودند کسانی که اهل تعقل و درایت باشند و با دقت در عجایب این حدیث بنگرند، صحت این روایت را می‌یابند و دیگر نیازی به سند آن ندارند.

 

می‌فرمودند: «عجائب و غرایبی در حدیث کساست. خدا می‌داند کسی بشمارد که چقدر معجزه در آن است، خیلی کار بزرگی کرده است». این فرمایش از آن عالم بزرگ، کلیدی است برای باز کردن باب تفکر و تدبر در این حدیث.

در آغاز آنچه نظر خواننده این حدیث را به خود جلب می‌کند این است که راوی آن، که خبر از غیب آسمان‌ها می‌دهد، وجود مقدس فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها است. ایشان سخن از نزول فرشته وحی می‌دهد و آنچه را که خداوند متعال به آن فرشته فرموده بیان می‌کند. سرچشمه علم او،‌ علم لایزال خداوند تبارک و تعالی است. از سلمان فارسی روایت شده: «عماربن‌یاسر به من گفت: آیا مى‏‌خواهى چیز عجیبى را برایت نقل کنم؟ گفتم: نقل کن اى عمار! گفت: آرى، من شاهد بودم که روزى على بن ابى‌طالب بر فاطمه داخل شد، هنگامى که‏ چشمان فاطمه بر او افتاد، گفت: نزدیک بیا تا به تو بگویم که در جهان هستى چه بوده، چه هست، و تا روز قیامت چه خواهد شد. عمار گفت: در این حال دیدم که على بازگشت، پس من هم به دنبال او بازگشتم تا اینکه به حضور پیامبر رسید، پس پیامبر به او گفت: اى ابوالحسن! نزدیکتر بیا، پس على نزدیکتر رفت و در کنار او نشست و پیامبر به وى فرمود: حال تو مى‏‌گویى یا من بگویم؟ على فرمود: شما بگویید بهتر است. پس رسول خدا فرمود: مثل اینکه فاطمه به تو چنین و چنان گفته است و تو نزد من آمده‏‌اى تا درباره آن جویا شوى. على پرسید: آیا نور فاطمه از نور ماست؟ پیامبر فرمود: آیا تردید دارى؟ البته که چنین است و على سجده شکر نمود».[1]

حضرت آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره می‌فرمود: «کسی که حدیث کسا را از روی دقت ببیند [متوجه می‌شود که] خود حضرت [زهرا] خبر می‌دهد جبرئیل آمد پهلوی ما. نمی‌گوید پدر من گفت که جبرئیل آمد. خودش به الهام الهی فهمیده بود چنین سؤال کرد، چنین تقاضا کرد از خدا؛ هیچ نمی‌گوید که پدر من گفت که جبرئیل تقاضا کرد از خدا، خدا اجازه داد که پایین بیاید».

این حدیث، بیان شأن نزول آیه تطهیر است؛ آیه‌ای که یکی از مهم‌ترین براهین شیعه برای اثبات عصمت اهل‌بیت علیهم‌السلام است؛ چراکه در کتب شیعه و سنی بیان شده که مقصود از اهل‌بیت در آیه «إنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ، أهلَ‌البَیتِ ...»، همین پنج وجود مقدس هستند. اینها کسانی‌اند که خدا ایشان را از رجس و پلیدی پاک کرده است. اهمیت اثبات عصمت نیز بر کسی پوشیده نیست؛ چراکه اگر بدانیم کسی از جانب خدا از هرگونه زشتی پاک شده، می‌توانیم با آرامش خاطر، تمام وجودمان را به او بسپاریم و از او تبعیت نماییم.

یکی از نکات قابل تأملی که در حدیث کسا نمایان است، عبارات سرشار از محبت و احترامی است که وجود مقدس زهرای اطهر در مواجهه با همسر و فرزندانش به‌کار می‌برد. این عبارات بازگو‌کننده عظمت مقام این خانواده و ادب، معرفت و محبت شگرف فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نسبت ایشان است؛ آنجا که به فرزندانش می‌فرماید: «السلام علیک یا ولدی و یا قرة عینی و ثمرة فؤادی» و نیز آنجا که همسر بزرگوار خود را این‌گونه خطاب می‌کند: «و علیک السلام یا اباالحسن و یا امیرالمؤمنین».

آیت‌الله بهجت‌ رحمه‌الله می‌فرمود: «چند معجزه در حدیث کساست؛ به امام حسن‌ علیه‌السلام می‌فرماید: صاحب حوض هستی. آیا تا به حال گفته بود تو صاحب حوض من هستی؟! به امام حسین‌ علیه‌السلام می‌گوید: تو شافع امت من هستی».

شاید بتوان گفت سفره عام لطف و مغفرت الهی، در هیچ درگاهی چون درگاه امام حسین‌ علیه‌السلام گسترده نیست. ثواب‌های عظیمی که خداوند متعال برای عزاداران و گریه‌کنندگان بر سیدالشهدا علیه‌السلام قرار داده، پاداش‌های فوق‌العاده‌ای که برای زیارت آن حضرت شمرده شده و موارد مشابه، همه گویای مقام شفاعت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ لَا یُرِیدُ بِهِ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى غُفِرَ لَهُ جَمِیعُ ذُنُوبِهِ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ فَاسْتَکْثِرُوا مِنْ زِیَارَتِهِ یَغْفِرِ اللَّهُ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ؛ کسی که مزار حسین‌بن‌علی را زیارت کند و از آن زیارت نیتی جز جلب رضای الهی نداشته باشد، تمام گناهانش آمرزیده می‌شود، هرچند به اندازه کف‌هایی باشد که در روی آب دریا پدیدار می‌شود؛ پس زیاد به زیارت او بروید تا خدا گناهانتان را بیامرزد».

خاکساری در درگاه سیدالشهدا‌ علیه‌السلام موجب رضای الهی است؛ تاآنجاکه در روز عرفه خدای متعال ابتدا به زوّار آن حضرت توجه می‌کند و سپس به کسانی که در صحرای عرفات هستند. آیت‌الله بهجت‌ قدس‌سره می‌فرماید: «همان وقتی که زائرین عرفه در کربلا هستند، روایت معتبر دارد به اینکه خدا اول نظر رحمت به زوار حسین در کربلا می‌کند، ثانیاً به زوار عرفات؛ به این علت که کاری کرد که نکرده بود من مضی، و نخواهد کرد من یأتی».

در فرازی دیگر از حدیث کسا آمده است: «یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا، وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ؛ اى على سوگند بدانکه مرا به حق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن [خلق] برگزید، ذکر نشود این خبر ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد، جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند؛ و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید؛ و نه حاجتمندی باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد».

شاید همین تصریحی که در حدیث کسا درباره برطرف شدن مشکلات است موجب شده بود که حضرت‌ آیت‌الله‌ بهجت‌ قدس‌سره برای رفع گرفتاری‌ها و شفای بیماران، به قرائت این حدیث توصیه کند و به قرائت جمعی آن، توجه خاصی داشته باشد



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1722
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 18 تير 1393

 

جمله یک جن درباره آیت الله بهجت

صاحب خانه گفت: آن‌جا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم.

 
حجت الاسلام روحی تعریف می‌کند:

خیلی از داستان‌هایی که آیت الله بهجت نقل می‌کردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند می‌گفتند. دوستان می‌گفتند: این خودش است. می‌گفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیه‌ای که اغلب آن را نقل می‌کردند به صحت این مطلب پی بردیم.

ایشان بارها می‌فرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچه‌های کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچه‌ها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و می‌خواستم مراقبت کنم که چه کار می‌خواهند بکنند آقا. دیدم به آن‌ها فرمودند: جن ترس ندارد، آن‌ها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال می‌گفت یک آقایی، به این بچه‌های کوچک می‌گفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آن‌جا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامه‌ام کنارم است. رفت به آن‌ها گفت: این لشکر خداست."

عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جمله‌اش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه می‌گفتند: یک آقایی بود.

منبع:عقیق



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1816
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 18 تير 1393

گوشه‌هایی از فضائل مرد خدا؛

آیت الله بهجت:‌ سفیانی از حتمیات است

علی بهجت گفت: از شدت ناراحتی برای اتفاقات دنیای اسلام توان پدر برای درس دادن تحلیل می‌رفت و می‌گفتند سفیانی از حتمیات است این‌ها به اسم می‌کشند. شما چه می‌دانید؟ با این درندگان چه کنیم؟ نمی دانیم، مرددیم دعا کنیم آیا بمانیم تا ظهور؟

حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت فرزند آیت الله بهجت در برنامه ضیافت روز دوشنبه شبکه قرآن و معارف سیما بیان داشت: در طول تاریخ شیعه علمای زیادی بوده اند که زحمت زیادی کشیده اند اما از این میان تعدادی در کنار سیر عملی شان، سیر انفسی داشته اند و مسلماً تنها این افراد توانسته اند که به سیر الی الله و یقین برسند و آیت الله بهجت نیز از این دست علما بودند.

آیت الله بهجت از سن 12 سالگی باطن گناه را می دیدند

وی گفت: همه می گفتند که آیت الله بهجت می توانند ضمائر را ببینند ولی ایشان اصلاً این چیزها برایشان مهم نبود و می گفتند غلط است که کسی دنبال این چیزها برود و بیان می داشتند اگر کسی دنبال گندم برود ممکن است در کنارش کاه هم به او بدهند.

علی بهجت اظهار داشت: ایشان از زمانی که کودکی 12 ساله بود چشمش در عبادت باز شده بود و می توانست باطن گناهان را ببیند و در سن 14 سالگی نیز که در نماز جماعت مرحوم نائینی شرکت می کرد می توانست سیر آفاقی مرحوم نائینی را درک کند. آیت الله بهجت توانسته بود در زندگی اش عصمت کودکی شان را حفظ نماید و در حقیقت به این دلیل آلوده نبودند و می توانست به راحتی پرواز کنند.

آیت الله بهجت از جانب آقای قاضی لقب فاضل گیلانی گرفت

وی عنوان کرد: وی از شاگردان آقای قاضی بود و نحوه آشنایی اش با آقای قاضی نیز بسیار جالب است زیرا علامه طباطبایی خودشان می گفتند که ما بعد از 5، 6سال ماندن در نجف یاد می گرفتیم به محضر آقای قاضی برسیم اما آیت الله بهجت از همان ابتدا به محضر آقای قاضی رسیدند.

فرزند آیت الله بهجت افزود: خود آیت الله بهجت از نحوه آشنایی شان با مرحوم قاضی و اولین باری که نام ایشان را شنیده بودند این گونه می گویند که من در کربلا بودم که یک آقایی شب های پنجشنبه برای زیارت از نجف به کربلا می آمد و در مدرسه ما وضو می گرفت من تعارفش می کردم که به حجره ما بیاید و او نیز دعوت مرا می پذیرفت از طریق این فرد که برادر علامه طباطبایی بود نام آقای قاضی را شنیدم

وی تصریح کرد: در دوران نوجوانی در حوزه نجف، پس از حلّ مشکلی علمی مرحوم قاضی به وی گفت: «أشهد أنّک فاضل» و از آن پس او را «فاضل گیلانی» خطاب می کرد.

فرزند ایت الله بهجت افزود؛هرگز در کلاس آقای قاضی سؤالی نپرسید و هرگز نیز سؤالی نداشت مگر این که استاد پاسخش را می داد گاهی حتی به اسم می گفت این هم در پاسخ سؤال بهجت.

وی بیان داشت: وی در رابطه با آقای قاضی و کلاس هایش می گوید من در همه مدت سؤالی از مرحوم قاضی نکردم ولی در تمام این مدت هم سوالی نبود که در ذهن من باشد الا این که استاد جواب مرا می داد پدر بعد از این که این موضوع را بیان کردند لبخندی زدند و گفتند 2، 3 بار حتی استاد نام مرا بردند و گفتند در پاسخ به سؤال ایشان. به طوری که یک بار کنار دستی من به من نگاه کرد و گفت تو که سؤالی نپرسیده ای چرا استاد می گویند در پاسخ به سؤال تو؟

فرزند این عالم ربانی تأکید کرد: در حقیقت ایشان در محضر استادان خوبی قرار می‎گرفت البته این در حالی بود که خودش به دنبال این نبود تا استاد پیدا کند زیرا اگر انسان در مسیر درست قدم بردارد این خود خداست که استاد را می فرستد در حقیقت این ها به دنبال کسانی بودند که جان مطلب را کف دستشان بگذارد.

علی بهجت اضافه کرد: وی در رابطه با مرحوم قاضی می گفت درس های ایشان قابل نوشتن نبود من یک جلسه درس استاد را قیمت کردم دیدم به اندازه قیمت یک کوچه ای بود به نام صدتومانی یعنی کلاس ایشان این قدر ارزش داشت که هر جلسه اش از آن کوچه صد تومانی هم باارزش تر بود.

وی در رابطه با نظر آقای قوچانی در رابطه با پدر بزرگوارش گفت: مرحوم قوچانی در رابطه با آیت الله بهجت می گوید ایشان 22 سال سن داشت اما بیش از 20 مقام داشت اما حیف که نمی توانم بگویم.

پس از بازگشت از حرم امام رضا(ع) چنان نشاطی داشت که حس می کردی مست شده است

حجت الاسلام بهجت تأکید کرد: وی با نماز جان می داد و با زیارت جان دوباره می گرفت، ایشان 40 سال دو ماه و نیم از سال را به زیارت امام رضا(ع) می رفت اما در طی این 40 سال یک چهل متری برای خودش آن جا تهیه نکرد همیشه 2 ساعت قبل سحر بیدار می شد و به عبادت می پرداخت و نزدیک طلوع آفتاب به حرم می رفت.

وی ادامه داد: قبل از رفتن به حرم به خاطر عبادت زیاد توانشان بسیار کم می شد اما در کمال حیرت وقتی از حرم بر می گشتند انرژی بسیار زیادی پیدا می کردند به طوری که می توان گفت از حرم که بازمی گشتند انگار مست بودند و دوپینگ کرده بودند بنابراین با من شوخی می کردند و سر به سر من می گذاشتند و این انرژی وصف ناپذیر باعث حیرت ما می‎شد.

حجت الاسلام بهجت بیان داشت: در زیارت حضرت معصومه(س) هم همین طور بودند به طوری که از سال 1324 شمسی روزی دو ساعت به حرم حضرت معصومه می رفتند و یک ساعت ایستاده و یک ساعت نشسته زیارت می‎ ردند و دعای جامعه کبیره و چند بار نیز به نیابت، امین الله می خواندند.

نشسته می خوابید و می گفت نشسته بخوابید تا خواب بر شما مسلط نشود

وی تصریح کرد: ایشان در درس جدی و در عبادت نیز بسیار کوشا بودند به طوری که انسان باورش نمی شد که فردی که این چنین عبادت می کند اهل آن چنان درس و علمی باشد و از طرفی جدی بودن در درس هم باعث نمی شد تا از سیر ملکوتی شان کم بگذارند.

وی در رابطه با نظم آقای بهجت گفت: آیت الله بهجت بسیار در کارهایشان نظم داشتند و از همه وقتشان استفاده می کردند به یاد دارم زمانی که می خواستند از این میز به میز دیگر بروند تا کتابی را بردارند اگر در این فاصله کوتاه از ایشان سؤالی می کردی می گفتند الان وقت سؤال است؟ یعنی حتی در بین این راه کوتاه نیز بیکار نمی ماندند.

علی بهجت اضافه کرد: اگر من تیتر روزنامه ها را می خواندم می گفتند وقت اضافه آورده ای که تیتر روزنامه ها را می خوانی و واقعا هم همین بود من در زندگی ام کسانی را دیده ام که بسیار روزنامه مطالعه می کنند اما یادشان نمی آید ماه قبل چه اتفاقی افتاده و کسانی را دیدم که روزنامه نخوانده و تلویزیون ندیده می دانستند ماه های آینده چه اتفاقاتی می افتد.

وی همچنین در رابطه با زمان استراحت ایشان گفت: خواب ایشان بسیار کم بود به طوری که گاهی نشسته می خوابیدند از ایشان که می پرسیدیم چرا نشسته می خوابید می گفتند دراز نمی کشم که خواب بر من مسلط نشود.

مشکلات مردم برایشان مهم بود و اگر ما در پی حل مشکل برنمی آمدیم خودشان آن را انجام می دادند

فرزند آقای بهجت اظهار داشت: در رابطه با خانواده نیز سعی می کردند با تمام مشغله هایشان سر سفره بیشتر غذا خوردن را طول بدهند صله رحمشان نیز در این زمان بود زیرا احوال همه را از من و دیگر اعضا خانواده می پرسیدند.

وی تأکید کرد: حتی به نام می گفتند فلان فرد مشکل داشت آیا حل شد؟ دختر فلان فرد مشکلش برطرف شد؟ و می خواستند که پیگیر مشکلات همه باشیم و اگر زمانی هم ما یادمان می رفت خودشان آن کار را انجام می دادند، از برنج و محصولات میوه هم که جز وجوهات نبود یک سوم را کنار می گذاشتند به طوری که گاهی ما 3،4 ماه سال را بی برنج می ماندیم.

فحش هم می دهید بگویید گل اناری

علی بهجت گفت: پدر هرگز در کودکی به ما اجازه نمی دادند فحش بدهیم من می گفتم نمی شود که عصبانی هستیم فحش ندهیم می گفتند بگویید گل اناری زیرا گل انار مانند انار است اما وقتی سراغش می روی می بینی انار نیست.

گاهی از شدت ناراحتی برای اتفاقات دنیای اسلام انرژی شان در درس دادن تحلیل می رفت

حجت الاسلام بهجت با اشاره به این که ایشان نسبت به اتفاقاتی که در جاهایی مانند بغداد می افتاد از جمله انفجارها به شدت حالت ترحم داشتند افزود:به طوری که از شدت ناراحتی شان احساس می کردید که در آن انفجار برای یکی از اقوامشان اتفاقی افتاده است. در جلسه استفتائات نیز گاهی بعد از جواب به چند سؤال یکدفعه بیان می داشتند هر روز یک انفجار انجام می دهند نمی گذارند راحت باشیم.

وی ادامه داد: حتی از شدت ناراحتی برای این گونه مسائل توانایی و انرژی شان برای درس دادن تحلیل می رفت گاهی یکدفعه به شدت ناراحت می شدند و می گفتند خدایا رحم کن ما از ایشان می پرسیدیم آقا چه شده؟ میگفتند سفیانی از حتمیات است این ها به اسم می کشند. شما چه می دانید؟ با این درندگان چه کنیم؟ نمی دانیم، مرددیم دعا کنیم آیا بمانیم تا ظهور؟

اگر از کرامات ایشان می گفتی به شدت عصبانی می شدند و می گفتند من گدا هستم

وی عنوان کرد: یک موضوعی که به شدت ایشان را عصبانی می کرد این بود که بگویید من فلان کرامت را از شما دیده ام این حرف باعث ناراحتی و عصبانیت ایشان می شد طوری که با ناراحتی می گفتند من چه کاره ام ؟ من کاره ای نیستم من گدا هستم. در صورتی که فرد می دانست این از کرامات آقا بوده است.

علی بهجت با بیان خاطره ای گفت: یک بار فردی به نزد آقا آمد و گفت به تازگی نورسیده ای دارم آقا گفتند نامش را زینب بگذار من گفتم آقا از کجا می دانید دختر است پس شما می دانید که فرزند ایشان دختر است آقا حرف را عوض می کردند و می گفتند من مگر گفتم دختر است. در حقیقت ایشان هرگز دوست نداشتند کسی ایشان را بشناسد.

ایشان تمام نشانه ها را پاره می کرد

فرزند آیت الله بهجت گفت: سیر زندگی آیت الله بهجت بسیار پیچیده بود به طوری که سال ها طول می کشید تا یک سؤالمان در رابطه با ایشان پاسخ داده شود زیرا وی هرگز حاضر نبود از خود چیزی را افشا کند، او واقعا عبد خدا بود و همیشه هم می گفت من هیچ چیز نیستم به همین خاطر ما نیز چیز زیادی از ایشان نمی فهمیدیم.

وی در پایان خاطرنشان کرد: سال 63 بود که علامه جعفری تلنگری به من زد که کارهایت را رها کن و پیش پدرت بیا که ایشان یک فرد خاص و تکی است اما بعد از آن نیز من چیز زیادی در رابطه با پدر متوجه نمی شدم البته گاهی بعضی مطالب را یادداشت می کردم اما این یافته ها تنها مانند پازلی از هم پاشیده بود تمام نشانه ها را پاره می کردند



:: موضوعات مرتبط: فرزانگان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1186
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 18 تير 1393
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentAvator->
<-CommentAuthor-> در تاریخ : <-CommentDate-> - - گفته است :
<-CommentContent->

<-CommentPage->

(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');